مسعود سعد سلمان » توصیفات » شهرآشوب » شمارهٔ ۴۲ - صفت دلبر نایی گوید
ای دلکش و دلبند من فدیتک
زلفین تو دلبند و چشم دلکش
چو خامه آزر میانت لاغر
چون نامه مانی رخت منقش
نای تو به دست چون منی آمد
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۳ - در حق خویش گوید
چه کند این چنین ندیم برش
که ز دیدار او نگردد کش
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۳ - در حق خویش گوید
ارغنون با سماعشان ناخوش
ندما از لقای این شه کش
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۸ - صفت کودک جعبه زن
جعبه کودک خویش دلکش
راه اشکر همی سراید خوش
ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۱
ای دل به سفر چرا نبندی مفرش
کاندر حضرت عیش نمی باشد خوش
چون آهن آب داده اندر آتش
نرمی میکن دلا و سختی می کش
ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹ - در مدح طاهر علی مشکان
«نهاد گوئی چون مهر در کنار نگین
سپهر ملک زمین در کنار آب و آتش
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۶۵ - رسیدن شهریار به بیشه چهارم و جنگ او با موران و دیدن دخمه گرشاسب را گوید
روانش روان بیشه در خواب خوش
که مردی به بالا و با یال کش
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۰۲ - کشتن فرامرز برادر گشتاسپ طهماسپ را گوید
به مردی چنان است کز شیر کوس
تواند رباید گه رزم و جوش
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۱۸ - پیدا شدن ابر تیره و بردن فرامرز گوید
برفتن چو باد و به تیزی چو تحنش
به گرمی چو برق و به سرعت چو رخش
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۱۶ - دانش پرستی کوش
جوانی خردمند خورشید فش
به دیدار خوب و به گفتار خوش
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۵۳ - رای زدن آتبین با کوش
دل آتبین گشت خرسند و خوش
ز گفتار آن شیردل پیرفش
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۶۲ - آگاه شدن کوش پیل دندان از نسب خویش
تو را تا بدیدم دلم گشت خَوش
تو نیز ای سرافراز، گردن مکش
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۶۳ - خواندن شاه چین کوش پیل دندان را به نزد خویش
همان به که با باده و بوی خَوش
خرامان به باغ اندر آیی و کش
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۱۱۲ - درمان کردن پزشک هندی ضحاک ماردوش را
به خواب اندر آمد سر مارفش
همه شب نبود آگه از خواب خَوش
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۱۵۹ - آزمودن کامداد، سلکت را
نیاید نه خرسند را خواب خوش
ز خرسندی ای پیر گردن مکش
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۱۶۰ - دانش پرسیدن کامداد، برماین را و پاسخ او
بدو گفت نادان نیکی جهش
چو دانای بدکامه و بدکنش
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۱۶۱ - پذیره شدن آتبین سلکت را و سپردن فریدون را به وی
چو شیری قصب دور کرد از برش
پدید آمد آن چهره ی فرّخش
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۱۶۹ - عاشق شدن کوش به دختر خویش
هم از تخت دیبا هم از بوی خَوش
بدو گفت کز من تو گردن مکش
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۱۷۷ - هدیه فرستادن طیهور و کوش به نزد یکدیگر
کنون پاره ای موی با بوی خوش
چو آن جا رسد، شاه خورشیدفش
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۱۹۴ - هدایای کارم به نزد فریدون و وصف اسبان آبی نژاد
چو آتش به گرمی، چو طاووس کش
کشان بر زمین موی یال و برش