گنجور

فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۰

 

به ایران نبینید ازین پس مرا

شما را زمین، پَرّ کرگس مرا

فردوسی
 

عطار » بی‌سرنامه » بخش ۳

 

من به اسرار آورم این جسم را

پس به گفتار آورم این رسم را

عطار
 

مجد همگر » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۳

 

ای بوده ورد مدحت تو همنفس مرا

در تنگنای حادثه فریادرس مرا

مجد همگر
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۳۶

 

با یادِ دوستان ندهد هیچ کس مرا

بی یادِ دوستان نرود یک نفس مرا

مشتاقِ دوستانم تا می رود نفس

هرگز ز سر برون نرود این هوس مرا

لبّیکِ دوست می زنم و مست می دوم

[...]

حکیم نزاری
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲

 

چون نیست یار در غم او هیچ کس مرا

ای دل، تو دست گیر و به فریاد رس مرا

سیر آمدم ز عیش، که بی‌دوست میکنم

بی او چه باشد؟ ازین عیش بس مرا

از روزگار غایت مطلوب من کسیست

[...]

اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳

 

حاشا! که جز هوای تو باشد هوس مرا

یا پیش دل گذار کند جز تو کس مرا

در سینه بشکنم نفس خویش را به غم

گر بی‌غمت ز سینه بر آید نفس مرا

فریاد من ز درد دل و درد دل ز تست

[...]

اوحدی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۱۵

 

از جمله دردها غم آن دوست بس مرا

بر باد بر دهد چه کنم این هوس مرا

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۱۵

 

آش تروش می کند اکنون هوس مرا

ای مطبخی ز لطف به فریاد رس مرا

نوشم ز نان و خربزه چندانک این زمان

در سینه هیچ جا نبود یک نفس مرا

صحن برنج پیش من افتاده و رقیب

[...]

صوفی محمد هروی
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶

 

بر سر نکشت درتب غم هیچکس مرا

جز دود دل که بست نفس بر نفس مرا

من سر زنم به سنگ و تو ساغر زنی به غیر

این سرزنش میانهٔ عشاق بس مرا

روزی که میرم از غم محمل نشین خود

[...]

وحشی بافقی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰

 

از جا نبرد صحبت اهل هوس مرا

آتش نیم که تیز کند خار و خس مرا

آمیزشم چو جغد شگون نیست بر کسی

گو آشنای خویش مدان هیچ‌کس مرا

هنگام عرض حال ز چین جبین تو

[...]

قدسی مشهدی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱

 

زان لعل لب سخن شده رنگین ز بس مرا

در سینه چون خراش نماید نفس مرا

صید غزال فرصتم از دست رفت، حیف!

طول امل کشیده چو سگ در مرس مرا!

گمگشتگی به منزل مقصد، رهیست راست

[...]

واعظ قزوینی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲

 

از تنگی دل نیست به لب ره نفسم را

یا رب کند آگاه که فریادرسم را

در وصلم و از هجر بود ناله زارم

آویخته صیاد به گلبن قفسم را

نالم ز پی ناقه‌اش اکنون که ندیده است

[...]

مشتاق اصفهانی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » حکایات » شمارهٔ ۳۳ - حکایت

 

نخواهم شود تا کسی کس مرا

نمی‌بینمت رو همین بس مرا

آذر بیگدلی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹

 

در کویش ای رقیب همین درد بس مرا

کز چون تو نا کسی نکند فرق کس مرا

نه جور خاری و نه جفای گلی دریغ

زآسایشی که بود به کنج قفس مرا

با پاکدامنان هوس الفتیش نیست

[...]

سحاب اصفهانی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴

 

هرگز مباد کوثر و جنت هوس مرا

جام شراب و گوشه میخانه بس مرا

دانی به کنج صومعه ام ذکر سبحه چیست

ای کاش برده بود به زندان عسس مرا

هامون چه پویم از پی محمل که می رسد

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۵۴ - به میرزا حسن مطرب نگاشته

 

ننگ آیدم ز پرهمای ارچه بوم چرخ

می پرورد به سایه بال مگس مرا

یغمای جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » رقیه‌نامه » بخش ۲

 

عقد گوهر گو نیارد کس مرا

طوق اتباعش به گردن بس مرا

صفایی جندقی
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹

 

دردا که هیچکس نبود دادرس مرا

آوخ که یاوری نکند هیچکس مرا

دست قضا شکسته مرا بال و پر دگر

جا داده اند از چه به کنج قفس مرا

خون شددلم که جای هوس بود اندر او

[...]

بلند اقبال
 
 
۱
۲