فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۰ - نشستن موبد در بزم با ویس و رامین و سرود گفتن رامین به حال خود
بدان کز مِیْ کند یکباره مستی
فرو شوید ز دل زنگار هستی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۲ - بردن شاه موبد ویس را به دز اشکفت و صفت دز و خبر یافتن رامین از ویس
سفر خود خوش نباشد با درستی
نگر تا چون بود با درد و سستی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۴ - آمدن رامین به دز اشکفت دیوان پیش ویس
دل از مردی درو هم راه جستی
در و دیوار او در هم شکستی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۴ - آمدن رامین به دز اشکفت دیوان پیش ویس
عقیقش آوریدی گنج مستی
چو یاقوتش بریدی رنج و سستی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۹ - بزم ساختن موبد در باغ و سرود گفتن رامشگر گوسان
خرد را چند گونه رنج و سستی
پدید آید همی از عشق و مستی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۰ - نصیحت کردن بهگوى رامین را
تو صد باره به دام اندر نشستی
چو بختت یار بود از دام جستی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۰ - نصیحت کردن بهگوى رامین را
مگر یک روز نتوانی بجستن
روانت را نباشد روی رستن
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۳ - رفتن رامین به گوراب و دور افتادن از ویس
مگر یابم نشان تندرستی
رها گردد تنم از رنج و سستی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۴ - رفتن رامین به گوراب و دیدن گل و عاشق شدن بر وى
دل رامین به هشیاری و مستی
چو ناز آگنده بود از درد و سستی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۹ - بیمار شدن ویس از فراق رامین
اگر مویم به ناخن بر، برستی
دل من این گمان بر وی نبستی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۰ - نامه نوشتن ویس به رامین و دیدار خواستن
مکن راما که تو امروز مستی
ز مستی عهد من بر هم شکستی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۴ - نامهٔ چهارم خشنودى نمودن از فراق و امید بستن بر وصل
چو بیمارم که در زاری و سستی
نبرّد جانش امید از درستی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۵ - نامهٔ پنجم اندر جفا بردن از دوست
هر آن روزی که تو کمتر گرستی
جهان را دجلهٔ دیگر ببستی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۹ - نامهٔ نهم در شرح زارى نمودن
کنون از چنگ گرگ من برستی
چو گرگ اندر کنار من نشستی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۱ - تمام شدن ده نامه و فرستادن ویس آذین را به رامین
ستوران جز گزیده ننشستی
کمرها جز گرانمایه نبستی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۳ - سیر شدن رامین از گل و یاد کردن عهد ویس
به گوراب آمدی پیمان شکستی
مرا گفتی برستم هم نرستی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۲ - پاسخ دادن رامین ویس را
مزن طعنه مرا گر تو درستی
که نه من خواستم از بخت سستی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹۰ - پاسخ دادن رامین ویس را
اگر چه مرگ جانم را بخستی
تنم باری ازین سختی برستی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹۹ - پاسخ دادن ویس رامین را
دریغا آن همه پیمان که بستی
ببستی باز بیهوده شکستی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۵ - رفتن رامین به کهندز به مکر
که ویرو یافت لختی درد و سستی
کنون باز آمدش حال درستی