فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷ - برون آمدن سلطان از اصفهان و داستان گویندهء کتاب
زمن در خواست او کاین داستان را
بیارا همچو نیسان بوستان را
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۱ - نامه نوشتن دایه نزد شهرو و کس فرستادن شهرو به صلب ویس
چنان کرد آن نگار دلستان را؛
که باد نوبهاری بوستان را.
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۹ - نامه نوشتن موبد نزد شهرو و فریفتن به مال
فراوان جست ویس دلستان را
ندید آن نو شکفته بوستان را
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۰ - رسیدن ویس و رامین به هم
گهی آراست ویس دلستان را
گهی ایوان و خرم بوستان را
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۷ - سپردن موبد ویس را به دایه و آمدن رامین در باغ
ز دیده آب دادم بوستان را
ز خون گلنار کردم گلستان را
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۱۲ - نشاندن رامین پسر خود را به پادشاهى و مجاور شدن به آتشغاه تا روز مرگ
فروخوان این نگارین داستان را
کزو شادی فزاید دوستان را
خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴
گر می نخوری طعنه مزن مستان را
بنیاد مکن تو حیله و دستان را
تو غره بدان مشو که می مینخوری
صد لقمه خوری که می غلام است آن را
امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۲
بیقدرکند رخ تو لالستان را
تشویر دهد لب تو خوزستان را
انکس که تورا قبلهٔ ترکستان دید
از بهر تو کرد قبله ترکستان را
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثامن ذکرالسطان یستنزلالامان » بخش ۲ - اندر بدایت پادشاهی بهرامشاه
هست شاه از برای مستان را
دل فراخان تنگ دستان را
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۵ - آگاهی یافتن خسرو از عشق فرهاد
ملک چون کرد گوش این داستان را
هوس در دل فزود آن دلسِتان را
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۴ - اندرز گرفتن بهرام از شبان
رخنه سازی تو دستمستان را
بشکنی پای زیردستان را
عطار » خسرونامه » بخش ۱۳ - در پرداختن این داستان
اگر موجز کنی این داستان را
نماند هیچ خار آن بوستان را
عطار » خسرونامه » بخش ۵۱ - رفتن خسرو بدریا بطلب گل
چنان کردی بمعنی داستان را
که باران بهاری بوستان را
عطار » خسرونامه » بخش ۶۶ - رسیدن خسرو و گل با هم و رفتن به روم
بعدلی کژ مکن داد و ستانرا
که مرد عدل باید دلستان را
سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۲
میندانم چه کنم چاره من این دستان را
تا به دست آورم آن دلبر پردستان را
او به شمشیر جفا خون دلم میریزد
تا به خون دل من رنگ کند دستان را
من بیچاره تهیدستم از آن میترسم
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۳۴ - پاسخ خسرو به شیرین
شکر لب چون شنید این داستان را
شکیبائی نماند آن دلستان را
اوحدی » جام جم » بخش ۱۲۸ - خطاب به خواجه غیاثالدین محمد
داری این جام و این گلستان را
بدر افگن سفال مستان را
بابافغانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۵
اگر عکس تو افتد ای صنم در پرده مستان را
صراحی لعبت چینی نماید میپرستان را