گنجور

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اورمزد » بخش ۲

 

چو دانست کز مرگ نتوان گریخت

بسی آب خونین ز دیده بریخت

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۷۱

 

چو بشنید خسرو که فرعان گریخت

بگوینده بر خشم فرعان بریخت

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی هرمزد دوازده سال بود » بخش ۵

 

یکی گفت خراد برزین گریخت

همی ز آمدن خون ز مژگان بریخت

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۲۲

 

اگر تو ز پیران بخواهی گریخت

بباید بسر بر مرا خاک ریخت

فردوسی
 

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۴۲

 

عشق آمد و گردِ فتنه بر جانم بیخت

عقلم شد و هوش رفت و دانش بگریخت

زین واقعه هیچ دوست دستم نگرفت

جز دیده که هر چه داشت بر پایم ریخت

ابوسعید ابوالخیر
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۲۷ - جنگ گرشاسب با ببر ژیان

 

به زیر لگد پاک مغزش بریخت

چهارم دوان سوی بیشه گریخت

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۸۶ - جنگ اثرط با شاه کابل

 

فکند این سلیح آن دگر رخت ریخت

دلاور ز بددل همی به گریخت

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۳۷ - جنگ دیگر گرشاسب با شاه طنجه

 

چو شاه حبش سوی خاور گریخت

همه رخت و دینار و گوهر بریخت

اسدی توسی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۶ - نامه نوشتین رامین به ویس و بیزارى نمودن

 

چو دست عشق آتش بر دلم ریخت

نشاط از من به صد فرسنگ بگریخت

فخرالدین اسعد گرگانی
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۸۱ - صفت جنگ کردن خورشید

 

گلت باد برد و نهالت بریخت

تهمتن بمرد وزواره گریخت

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۹۷ - درخیانت بسرم و گشوده شدن شهر بلخ گوید

 

به شهر اندرون لشکر ترک ریخت

بر مه تو گفتی درون گرگ ریخت

عثمان مختاری
 

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۰۶ - رزم گشتاسپ با ارهنگ دیو گوید

 

به شهر اندر آن لشکر ترک ریخت

سر رشته جان ز تن‌ها گریخت

عثمان مختاری
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۰۷ - نامه کردن کوش به سوی ضحاک

 

چو درماند ناکام، ترکش بریخت

برفت و به کوه بسیلا گریخت

ایرانشان
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۱۸ - لشکرکشی آتبین به چین و گرفتن شهر خمدان

 

که ده باره از بیشه ی چین گریخت

سپاهش همه ترگ و جوشن بریخت

ایرانشان
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۲۲۰ - رفتن نستوه به جنگ کنعان پسر کوش

 

که کنعان به راه بیابان گریخت

گریزی کجا تیر و ترکش بریخت

ایرانشان
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۲۳۵ - نخستین روز جنگ و پیروزی کوش

 

بکُشتیم بهری و بهری گریخت

بدان سان که از تنش جوشن بریخت

ایرانشان
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۲۵۲ - جنگهای ایرانیان با سیاهان بجه و نوبی در کشور باختر

 

سپاه فریدون از آن سان گریخت

که از بیم در راه ترکش بریخت

ایرانشان
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۸

 

آن موی که سوز عاشقان می‌انگیخت

کز یک شکنش هزار دلداده گریخت

آخر اثر زمانه رنگی آمیخت

تا در کفش از موی سیه پاک بریخت

سنایی
 
 
۱
۲
۳
۶
sunny dark_mode