عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در نعت سید المرسلین صلی اللّه علیه و سلم
طریق مصطفی گیر و دگر نه
حقیقت را به جز او راهبر نه
عطار » الهی نامه » روایت دیگر دیباچۀ الهینامه » ابیات برگزیدهٔ از روایت دوم دیباچۀ الهی نامه از روی نسخههای دیگر
توغافل خفته وز هیچت خبر نه
بخواهی مُرد اگر خواهی وگرنه
عطار » اسرارنامه » بخش شانزدهم » بخش ۱ - المقاله السادسه عشر
تو غافل خفته وز هیچت خبرنه
بخواهی مرد گر خواهی وگرنه
عطار » اسرارنامه » بخش شانزدهم » بخش ۴ - الحکایه و التمثیل
به تو هر ساعتی جانی دگر نه
ز لاف خویش دیگی نیز بر نه
عطار » خسرونامه » بخش ۲۴ - رسیدن گل و هرمز در باغ و سرود گفتن با رباب
دو عاشق را ز خود یک جو خبر نه
وزین عالم وزان عالم اثر نه
عطار » خسرونامه » بخش ۵۷ - آگاهی یافتن خسرو از گل
دمی میزد بامّید و دگر نه
ز سستی زان دمش یک جو خبر نه
عطار » هیلاج نامه » بخش ۳۷ - جواب دادن منصور شبلی را
ز انجام و ز آغازم خبر نه
منم بینا ولی سمع و بصر نه
عطار » هیلاج نامه » بخش ۳۸ - در کشف اسرار و توحید کل گوید
تو اینجائی خبردارو خبر نه
شده آونگ برداری اثر نه
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۲۵ - در صفت دل فرماید
درون چاهی و هیچت خبر نه
نخواهی مُرد اگر خواهی دگرنه
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۴۲ - در صفات جام عشق فرماید
وصال من اباتست و دگر نه
توئی با جمله و کس را خبر نه
اوحدی » منطقالعشاق » بخش ۱۵ - غزل
تومینالی و کس را زان خبر نه
وزان زاری ترا خود درد سر نه
دل اندر مهر من بستی و آنگاه
ز من حاصل به جز خون جگر نه
مرا زلفی چو زنجیرست و از تو
[...]
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۵۳ - رفتن آن اعرابی به دیار لیلی و خبر وفات مجنون را به وی رساندن و اظهار کردن لیلی آن معنی را پیش از گفتن اعرابی
جز دام و ددش کسی به سر نه
وز بی کسیش غمی بتر نه
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۵۷ - در نصیحت فرزند ارجمند رزقه الله تعالی سعادالدارین و اوصله من مضیق خیر العلم الی فسح مشاهد العین
بر شارع ناقه اش نظر نه
هر جا که قدم نهاد سر نه
هلالی جغتایی » صفات العاشقین » بخش ۵ - در صفت معراج آن صدر بدر کاینات و مفخر موجودات
چو سالک در پیش رنج سفر نه
جهان طی کرده و کس را خبر نه
وحشی بافقی » ناظر و منظور » یاد نمودن ناظر از بزم آشنایی و ناله کردن از اندوه جدایی و شکایت بخت نامساعد بر زبان آوردن و حکایت طالع نامناسب بیان کردن
حکایت از میان ما بدر نه
ز خشم و صلح ما کس را خبر نه