آن ابر که خاطرش به خاطر برق است

وان بحر که خلق در نوالش غرق است

وان شمس‌ که تاج دولتش بر فرق است

طبع و دل و همت رئیس الشرق است

دلم در بحر سودای تو غرق است

نکو بشنو که این معنی نه زرق است

فراقت ریخت خونم این چه تیغ است

نفاقت سوخت جانم این چه برق است

جهان بستد ز ما طوفان عشقت

[...]

من آن خاقانی دریا ضمیرم

کز ابر خاطرش خورشید برق است

دبیری را توئی هم حرفتم لیک

شعارم صدق و آئین تو زرق است

اگرچه هر دو خون ریزند لیکن

[...]

چون قامت ما برای غرق است

کوتاه و دراز را چه فرق است؟

با همه است او ولی بدان فرق است

فرق هر یک ز غرب تا شرق است

از سخن تا سخن بسی فرق است

سخنی وحی و دیگری زرق است

کفر از سر زلفین تو در عین حق است

گل از رخ زیبای تو اول ورق است

از مشک جفا لاف مزن گر بینی

کز بوی عرقچین تو چین در عرق است

ز احمد تا احد یک میم فرق است

جهانی اندر آن یک میم غرق است

ورا قبله میانِ غرب و شرق است

ازیرا در میانِ نور غرق است

میان جسم و جان بنگر چه فرق است

که این را غرب گیری آن چو شرق است

چو دانا همچو نادان گشته غرق است

ز دانش تا به نادانی چه فرق است

چون قامت ما برای غرق است

کوتاه و دراز را چه فرق است؟

به کیش عشق از من تا تو فرق است

کسی داند که در خوناب غرق است

چون قامت ما برای غرق است

کوتاه و دراز او چه فرق است

ز احمد تا احد یک میم فرق است

جهانی اندر آن یک میم غرق است

موحد را که در توحید غرق است

کجا در کلی و جزویش فرق است

موحد را که در توحید غرق است

کجا در کلی و جزویش فرق است

هنوز اندر هماندیدار غرق است

بکلی بیخبر از جمع و فرق است

احدیت گرت در جمع و فرق است

به سیر این سه علمت دل چو برق است

حد و جا از بهر عقل‌ِ فارق است‌

عاشق‌ اندر جمع‌ حق‌ مستغرق است‌