امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۳۱ هر چند که بر زمانه فرمان من است فرمان تو بر تن و دل و جان من است سلطان منم و عشق تو سلطان من است من زان تو ام همه جهان زان من است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
من آن گهرم که عقل کل کان من است
و این هر دو جهان، دو رکن از ارکان من است
کونین و مکان و ماوراء زنده به اوست
من جان جهانم، نه جهان جان من است
جای غمت این دل پریشان من است
گنج هوست سینه ویران من است
از اول بیت قلب کن حرفی پنج
کآن نادره نام خوش جانان من است
خورشید رخ تو ماه تابان من است
لعل لب تو چشمه حیوان من است
چون ظلمت و نور عکس زلف و رخ تست
کفر دو جهان همیشه ایمان من است
عشق است که درد من و درمان من است
دین من و پیر من و ایمان من است
خون از بن هر مو نفشانم چه کنم؟
زان نشتر غمزه ای که در جان من است
من برگ گلم باغ شبستان من است
وآنبلبل خوشلهجه غزلخوان مناست
نوباوهٔ شب که شبنمش میخوانند
هر صبح به نیمبوسه مهمان من است
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.