فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۲ - دادن شهرو ویس را به ویرو و مراد نیافتن هر دو
که بیند دخترش شوی و پسر زن؛
که بهتر آن ز هر شوی، این ز هر زن.
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الاوّل: در توحید باری تعالی » بخش ۴۳ - فی توکل العجوز
جمع گشتند مردمان برِ زن
شاد رفتند جمله تا درِ زن
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الاوّل: در توحید باری تعالی » بخش ۵۹ - فی حُبّ الدُّنیا و صفة اهله
هرچه جز دوست آتش اندر زن
آنگه از آب عشق سر بر زن
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۲۴ - کام دل
چند گوئی که روز برنائی
دستی آخر بکام دل برزن
من بدین معطیان و مخدومان
که نیرزند دانه ارزن
دست چون برزنم بکامه دل
[...]
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۱ - شفاعت کردن خسرو پیش مریم از شیرین
نشاید یافتن در هیچ برزن
وفا در اسب و در شمشیر و در زن
عطار » خسرونامه » بخش ۲۵ - خواستگاری شاه اصفهان از گل
که چون شب روز شد وین مرغ پرزن
ز شب برچید پروین را چو ارزن
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۵۲ - در صفت جان و اثبات توحید کل فرماید
شود زان می دو عالم همچو ارزن
قدم بربوده ونابوده برزن
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۱ - تمامی اشیا از یک نور واحدند
بقدر هر کسی گوید دگر زن
در این معنی که گفتی می تو بر زن
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۸۴
صبح است ازین مرحلهٔ یاس به در زن
چون صبح تو هم دامن آهی به کمر زن
کم نیستی از غیرت فریاد ضعیفان
بر باد رو و دست به دامان اثر زن
چون نی گره کار تو لذات جهان است
[...]
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۷
بیا به وادی بیداد تخت و چادر زن
به قتل هر دو جهان دست و آستین بر زن
چو آفتاب، سر از مشرق امید برآر
گشای کاکل و طعنی به مشک و عنبر زن
چو خضر در پی آب سیه چه می گردی
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » اضافات » شمارهٔ ۱۵ - آیین نصیری
همچنین واجب است بر هر زن
نرود رو گشاده در برزن
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۸۱ - در صفت پاسبان
روز روشن میانهٔ برزن
چارقد برکشیدن از سر زن
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۸۲ - گفتار دهم در صفت زن گوید
تو مپندار خوی منکر زن
رود ازبیم دوزخ از سر زن