فردوسی » شاهنامه » پادشاهی دارای داراب چهارده سال بود » بخش ۹
چو دارا بدید آن ز دل درد او
روان اشک خونین رخ زرد او
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۳۰ - جنگ دوم گرشاسب با سالاران بهو
من اکنون روم سوی آورد او
هم از خونش بنشانم این گرد او
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۸ - آغاز داستان فرامرز پور رستم زال و بانو گشسب خواهر او
اگر کوه بودی همآورد او
نماندی به روی زمین گرد او
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۸۴ - نامه ی آتبین به نزدیک بهک، شاه ماچین
چو آگه شد از نامه و مرد او
بدانست سرتاسر آن درد او
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۸
زلفی که همه سال دل و جان برد او
هرگز بوفا سوی کسی ننگرد او
گویند که سرخ است و سیه بایستی
چون سرخ نباشد که همه خون خورد او
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۴ - در معراج پیغمبر اکرم
ندیده ز تعجبیل ناورد او
کس از گرد بر گرد او گرد او
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۵۰ - جنگ دوم اسکندر با روسیان
شد آگه که در گشت ناورد او
نباشد چو او مرد و هم مرد او
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۱۱ - افسانهٔ ارشمیدس با کنیزک چینی
خجستهگلی خونِ من خورد او
بجز من نه کس در جهان مردِ او
عطار » منطقالطیر » حکایت بوتیمار » گفتگوی مرد دیدهور با دریا
چون ز نامردی نیم من مرد او
جامه نیلی کردهام از درد او
عطار » منطقالطیر » پرسش مرغان » حکایت پادشاهی که بسیار صاحب جمال بود
چون نیامد هیچ خلقی مرد او
جمله میمردند و دل پر درد او
عطار » منطقالطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان
عاقبت چون شیخ آمد مرد او
دل بسوخت آن ماه را از درد او
عطار » منطقالطیر » بیان وادی فقر » گفتار مردی صوفی با کسی که او را قفا زد
با دلی پر خون سر از پس کرد او
گفت آنک از تو قفایی خورد او
عطار » منطقالطیر » فیوصف حاله » حکایت ابوسعید مهنه با مستی که به در خانقاه او آمد
شیخ در خاک اوفتاد از درد او
سرخ گشت از اشک روی زرد او
عطار » الهی نامه » بخش دوازدهم » (۱۲) حکایت ابراهیم ادهم
که هر طفلی که درخُردی بمُرد او
ره این چار چیز آسان سپُرد او
عطار » اسرارنامه » بخش دوم » بخش ۲ - در صفت معراج رسول صلی الله علیه و سلم
به خاک پای او سوگند خورد او
که لا اقسم بهذا یاد کرد او
عطار » خسرونامه » بخش ۲۴ - رسیدن گل و هرمز در باغ و سرود گفتن با رباب
گهی شکّر ز مغز پسته خورد او
گهی لعلش بمرجان خسته کرد او
عطار » خسرونامه » بخش ۲۸ - رسیدن نامهٔ گل به خسرو و زاری کردن او و رفتن در پی گل به اسپاهان
چو مستسقی منی صد آب خورد او
ازان پس رخش را سیراب کرد او
عطار » خسرونامه » بخش ۶۵ - رزم خسرو با شاپور
چو پیل و چون سپه را جمله کرد او
چو کوهی سوی کوهی حمله برد او