گنجور

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۸

 

وزآن هفت ساله غم و درد او

ز گستردن و خواب وز خورد او

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی دارای داراب چهارده سال بود » بخش ۹

 

چو دارا بدید آن ز دل درد او

روان اشک خونین رخ زرد او

فردوسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۳۰ - جنگ دوم گرشاسب با سالاران بهو

 

من اکنون روم سوی آورد او

هم از خونش بنشانم این گرد او

اسدی توسی
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۸۴ - نامه ی آتبین به نزدیک بهک، شاه ماچین

 

چو آگه شد از نامه و مرد او

بدانست سرتاسر آن درد او

ایرانشان
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۸

 

زلفی که همه سال دل و جان برد او

هرگز بوفا سوی کسی ننگرد او

گویند که سرخ است و سیه بایستی

چون سرخ نباشد که همه خون خورد او

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۴ - در معراج پیغمبر اکرم

 

ندیده ز تعجبیل ناورد او

کس از گرد بر گرد او گرد او

نظامی
 

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۵۰ - جنگ دوم اسکندر با روسیان

 

شد آگه که در گشت ناورد او

نباشد چو او مرد و هم مرد او

نظامی
 

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۱۱ - افسانهٔ ارشمیدس با کنیزک چینی

 

خجسته‌گلی خونِ من خورد او

بجز من نه کس در جهان مردِ او

نظامی
 

عطار » منطق‌الطیر » حکایت بوتیمار » گفتگوی مرد دیده‌ور با دریا

 

چون ز نامردی نیم من مرد او

جامه نیلی کرده‌ام از درد او

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » پرسش مرغان » حکایت پادشاهی که بسیار صاحب جمال بود

 

چون نیامد هیچ خلقی مرد او

جمله می‌مردند و دل پر درد او

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان

 

عاقبت چون شیخ آمد مرد او

دل بسوخت آن ماه را از درد او

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی فقر » گفتار مردی صوفی با کسی که او را قفا زد

 

با دلی پر خون سر از پس کرد او

گفت آنک از تو قفایی خورد او

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » فی‌وصف حاله » حکایت ابوسعید مهنه با مستی که به در خانقاه او آمد

 

شیخ در خاک اوفتاد از درد او

سرخ گشت از اشک روی زرد او

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوازدهم » (۱۲) حکایت ابراهیم ادهم

 

که هر طفلی که درخُردی بمُرد او

ره این چار چیز آسان سپُرد او

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش دوم » بخش ۲ - در صفت معراج رسول صلی الله علیه و سلم

 

به خاک پای او سوگند خورد او

که لا اقسم بهذا یاد کرد او

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۴ - رسیدن گل و هرمز در باغ و سرود گفتن با رباب

 

گهی شکّر ز مغز پسته خورد او

گهی لعلش بمرجان خسته کرد او

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۸ - رسیدن نامهٔ گل به خسرو و زاری کردن او و رفتن در پی گل به اسپاهان

 

چو مستسقی منی صد آب خورد او

ازان پس رخش را سیراب کرد او

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۵۶ - از سر گرفتن قصّه

 

بگفت این و بسوی خانه برد او

بزرگی کرد و قفلش کرد خرد او

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۶۵ - رزم خسرو با شاپور

 

چو پیل و چون سپه را جمله کرد او

چو کوهی سوی کوهی حمله برد او

عطار
 
 
۱
۲
۳