گنجور

 
۱
۲
۳
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۴ - آمدن رامین به دز اشکفت دیوان پیش ویس

 

هوا درد است و مِیْ درمان درد است

غمان گَرد است و مِیْ باران گَرد است

فخرالدین اسعد گرگانی
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳ - توصیف اسب

 

سنگ در زیر سم او گرداست

رخش خیز است و دلدل آورد است

مسعود سعد سلمان
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱

 

به باغ وصل تو خاری رقیبِ صد ورد است

به یاد روی تو دردی طبیبِ صد درد است

هزار جان مقدس فدای روی تو باد

که زیر دامن زلف تو سایه‌پرورد است

به روزگار هوای تو کم شود؟ نی نی

[...]

خاقانی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۱۳ - جان دادن شیرین در دخمه خسرو

 

بسا رعنا زنا که‌او شیر‌مرد است

بسا دیبا که شیرش در نورد است

نظامی
 

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۸ - در شکایت حسودان و منکران

 

سایه که نقیصه‌ساز مرد است

در طنزگری گران‌نورد است

نظامی
 

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۰ - یاد کردن بعضی از گذشتگان خویش

 

غم بیشتر از قیاسِ خورد است

گردابه فزون ز قدِ مرد است

نظامی
 

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۰ - یاد کردن بعضی از گذشتگان خویش

 

آن می که چنان که حال مرد است

ظاهر کند آنچه در نورد است

نظامی
 

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۱ - آغاز داستان

 

بسیار غرض که در نورد است

پوشیدن او صلاح مرد است

نظامی
 

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۶ - بردن پدر مجنون را به خانهٔ کعبه

 

هر شیفتگی کز آن نورد است

زنجیر‌بُر صداع مرد است

نظامی
 

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۵ - رسیدن نامهٔ لیلی به مجنون

 

او گرچه نشانه‌گاه درد است

آخر نه چو من زن است، مرد است

نظامی
 

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۱ - غزل خواندن مجنون نزد لیلی

 

بلبل ز هوای گل به گَرد است

مجنون ز فراق تو به درد است

نظامی
 

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۲ - آشنا شدن سلام بغدادی با مجنون

 

گردنده فلک شتاب گرد است

هردم ورقیش در نورد است

نظامی
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۱۰۲ - در ترک صفت صورت و یکتا بودن فرماید

 

ولی منصور اگرچه جام خورد است

میان عاشقان او نام برداست

عطار
 

مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۵

 

اشکم نه غم زمانه خونین کرده است

رویم نه ز درد بینوائی زرد است

شد روز شباب و یار دیرینه ز دست

ای دوست غم این غم است و درد این درد است

مجد همگر
 

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۰۷ - در بیان این حدیث که اکثر اهل الجنة البله. و در تأویل این حدیث که: من عرف اللّه کل لسانه، و من عرف اللّه طال لسانه. ظاهر معنی این حدیث متناقض مینماید زیرا میفرماید که هر که خدا را شناخت زبانش لال شد و باز میفرماید که هر که خدا را شناخت زبانش دراز شد الا متناقض نیست زیرا معنیش این است هر که خدا را شناخت از غیر سخن خدا زبانش لال شد و در ذکر خدا زبانش دراز شد و از آنکه ابله میفرماید ابلهان نادان را نمیخواهد، بلکه ابلهی که از همه عاقلتر است چنانکه شاعر گوید. (دیوانه کسی بود که او روی تو دید وانگه ز تو دور ماند و دیوانه نشد) معرفت حق از کمال عقل باشد و کمال عقل آن است که چون تجلی حق بدو رسد بیهوش شود. هرگز طفل پنج ساله از صورت خوبی بیهوش نگردد. زیرا آن ذوق و لطف را ادراک نکرده است پس برقرار خود بماند و متغیر نشود بخلاف عاقلی و بالغی که از آن جمال بگدازد و بیهوش شود. اکنون دانسته شد که از اکثر اهل الجنة البله کسانی را میخواهد که از غایت عقل و معرفت نادان شده‌اند و بیهوش گشته چنانکه گفته‌اند: تا بدانجا رسید دانش من -----که بدانسته ام که نادانم. هر که قدرت حق را که همچون آفتاب است ببیند، بر قدرت چون ذرۀ خود کی نظر اندازد و هر که علم بی پایان خدا را مشاهده کند قطرۀ علمی را که بوی رسیده است چه وزن نهد. پس هر که حق تعالی را دید و صفات خود را فراموش کرد، از خودبینی رهید و خدابین شد.

 

ابلهیشان ز غایت خرد است

نی چنان ابلهی که خوار و رداست

سلطان ولد
 

شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۴۲ - تمثیل در بیان نکاح معنوی جسم با جان یا صورت با معنی

 

عناصر جمله از وی گرم و سرد است

سپید و سرخ و سبز و آل و زرد است

شیخ محمود شبستری
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۷

 

مرد عشق تو به غم همدرد است

دردمند تو بلا پرورد است

هر که از درد و رنگی دارد

اشک او سرخ و رخ او زرد است

بیخیر میفتد آتش خواب است

[...]

کمال خجندی
 
 
۱
۲
۳
 
تعداد کل نتایج: ۴۶