گنجور

 
خاقانی

به باغ وصل تو خاری رقیبِ صد ورد است

به یاد روی تو دردی طبیبِ صد درد است

هزار جان مقدس فدای روی تو باد

که زیر دامن زلف تو سایه‌پرورد است

به روزگار هوای تو کم شود؟ نی نی

هوای تو عَرَضی نیست مادرآورد است

رسول من سوی تو باد صبحدم باشد

ازین قِبَل نفس باد صبحدم سرد است

سپر به مهر فکندم کمان به کینه مکش

به تیر غمزه بگو کو نه مرد ناورد است

به دل اسیر هوای تو گشت خاقانی

اگر به جان برهد هم سعادتی‌مرد است