فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۳ - نامهٔ سوم اندر بدل جستن به دوست
صدف چون شد تهی از گوهر خویش
نبیند نیز گوهر در بر خویش
قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷۹
دلشاد نشستم بمقام پدر خویش
برغم نکند سرد دلم رهگذر خویش
کز هر چه بگیتی خبر هست بجستم
بسیار ندارم ز بزرگی گهر خویش
گه بوسه ستانم ز عقیقی شکر دوست
[...]
مسعود سعد سلمان » توصیفات » شهرآشوب » شمارهٔ ۴۱ - صفت یار کبوترباز است
انس تو با کبوترست همه
ننگری از هوس به چاکر خویش
هم به ساعت بر تو باز آید
هر کبوتر که رانی از بر خویش
رفتن و آمدن به نزد رهی
[...]
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۶۷
ای شاه همه عالم و فخرگهر خویش
وی در همه آفاق نموده اثر خویش
از چین و ختا تا به فلسطین که رسانید
جز تو به جوانمردی و مردی خبر خویش
خصمان تورا چون تن و جان در خطر افتاد
[...]
امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۸
نشناخت ملک سعادت اختر خویش
در منقبت وزیر خدمتگر خویش
بگماشت بلای تاج برکشور خویش
تا در سر تاجکرد آخر سر خویش
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الاوّل: در توحید باری تعالی » بخش ۷۰ - فی الانابه
گر به دوزخ فرستی از درِ خویش
میروم نی به پای بر سر خویش
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الاوّل: در توحید باری تعالی » بخش ۷۳ - حکایت
گر نبشت ابجدی ز دفتر خویش
نتواند کزو کشد سرِ خویش
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثامن ذکرالسطان یستنزلالامان » بخش ۲۲ - اندر معنی بیداری ملوک و سلاطین و حفظ و بخشش ایشان
تا جدا گشت شه ز لشکر خویش
پی آهو ندید در برِ خویش
نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الملک و البراهمة » بخش ۷
تو رنجه مشو برون میا از در خویش
من خود چو قلم همیدَوَم بر سر خویش
خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸۶
ای گشته به نور معرفت ناظر خویش
آشفته مکن به معصیت خاطر خویش
چون نفس تو میکند به قصد ایمان را
باید که شوی به جان و دل حاضر خویش
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۲ - فرستادن خسرو شاپور را به طلب شیرین
اگر دورم ز گنج و کشور خویش
نه آخر هستم آزاد سر خویش
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۶۵ - شنیدن خسرو از اوصاف شِکر خانمِ اسپهانی (اصفهانی)
در او پوشید زر و زیور خویش
فرستاد و گرفت آن شب سر خویش
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۱۱ - صفت شیرویه و انجام کار خسرو
ز بد فعلی که دارد در سر خویش
چو گرگ ایمن نشد بر مادر خویش
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۹ - آگاهی مجنون از وفات مادر
مجنون ز رحیل مادر خویش
زد دست دریغ بر سر خویش
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۹ - نشستن بهرام روز سهشنبه در گنبد سرخ و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم چهارم
خامه برداشت پای تا سر خویش
بر پرندی نگاشت پیکر خویش
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۰ - نشستن بهرام روز چهارشنبه در گنبد پیروزه رنگ و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم پنجم
چونکه سر برگرفت در بر خویش
دید شخصی به شکل و پیکر خویش
عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۶۴
شمع آمد و گفت: بر تنِ لاغر خویش
میافشانم اشک ز چشمِ ترِ خویش
چون از سر خویش از عسل دور شدم
بنگر که چه آمد به سرم از سرِ خویش
عطار » الهی نامه » بخش سوم » (۶) حکایت یوسف و ابن یامین علیهما السلام
چه گر یوسف نشاندش در بر خویش
ز حرمت بر نیاورد او سر خویش
عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۹) حکایت آن مرغ که در سالی چهل روز بیضه نهد
چو بنیوشند بانگِ مادر خویش
شوند از مرغِ بیگانه برخویش