ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۲
ای خردمند نگه کن که جهان برگذر است
چشم بیناست همانا اگرت گوش کر است
نه همی بینی کاین چرخِ کبود از برِ ما
بسی از مرغ، سبکپَرتر و پرّندهتر است؟
چون نبینی که یکی زاغ و یکی باز سپید
[...]
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۲ - آغاز داستان
تو می ده مگو کاین چسان و آن چراست
مبر مهر بر بیش و کم کژ و راست
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۲ - آغاز داستان
بگفت ار دو بال و پر ماده راست
بدوزم پس آن کم خوش آید مراست
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۹ - هنرها نمودن گرشاسب پیش ضحاک
گر این کار گردد به دست تو راست
در ایران جهان پهلوانی تراست
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۲۶ - رفتن گرشاسب به نزد ضحاک
گه رزم پیروزی از اختر است
نه از گنج بسیار وز لشکر است
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۳۹ - برگشتن پسر بهو به زنگبار
به پاداش کژّی و از راه راست
بدین کشور امروز فرمان تراست
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۵۱ - دیگر جزیره که آن رامنی خوانند
کنی هر چه خواهی و کس راه راست
جز از تو نداند که چونان چراست
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۵۹ - صفت جریزه دیو مردمان
ندانست کس بازشان راه راست
کشان رای چندان به آهن چراست
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۸۰ - رفتن گرشاسب به درگاه شاه روم و کمان کشیدن
دمان شد سنان بر همه کرد راست
خروشید کاین گرد و تازش چراست
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۹۹ - برون آوردن شاه قیروان لشگر به جنگ
خروشید کاکنون مرا و تراست
به نزدیک او تاخت از قلب راست
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۱۹ - جنگ نریمان با پسر فغفور چین
بدو داد و کارش همه کرد راست
بدو گفت کاین رزم دیگر تراست
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۲۲ - رفتن نریمان به شهر فغنشور
از آغاز کن کار فغفور راست
پس آنگه ز ما هرچه خواهی تراست
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۲۲ - رفتن نریمان به شهر فغنشور
نریمان بپرسید کاین دز کراست
فرستوه گفت ای رذ راه راست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۵ - آگاه شدن ویرو از آمدن موبد بهر جنگ
سپاهی را پس و پیش و چپ و راست
به گردان و هنرجویان بیاراست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۷ - اندر باز آمدن دایه به نزدیک رامین به باغ
ندانم راست تر زین دل که ماراست
بر آید کام دل چون دل بود راست
قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۴
شهریارا خرمی کن کاول شهریور است
با دلارامی که با هر شادئی اندر خور است
جان و دل را مونس است و با گل و با نرگس است
نوبهار مجلس است و آفتاب لشگر است
این جهان همچون صدف گشت و تو او را گوهری
[...]
قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۸
این جهان را سایه تو باد بر سر جاودان
زانکه چندانی که هستی این جهان جان پرور است
گرد سم اسب تو در چشم شاهان توتیا است
نعل سم اسب تو بر فرق میران افسر است
گر کسی صد سال یزدان را پرستد روز و شب
[...]
لبیبی » قطعات و قصاید به جا مانده » شمارهٔ ۷ - در دیوان مسعود سعد سلمان
در این قصیده که گفتم من اقتفا کردم
باوستاد لبیبی که سیدالشعراست
بر آن طریق بنا کردم این قصیده که گفت:
«سخن که نظم کنند آن درست باید و راست »
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۷ - به شاهد لغت هسر بمعنی یخ
پیش من یکره شعر تو یکی دوست بخواند
زانزمان باز هنوز این دل من پر هسر است