انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۲
ای دیده دل آیت بلا میخواند
هشدار که در خونت بسی گرداند
این بار گرش موافقت خواهی کرد
من بیزارم تو دانی و دل داند
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۵
هر شب که دلم به حیلها درماند
خواهد که به فال و قرعه حالی داند
صد قرعه سیمین سرشک از چشمم
بر قرعه زرین رخم گرداند
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت خسروی که سگ تازی خود را رها کرد
عاشقانش گر یکی و گر صداند
در ره او تشنهٔ خون خوداند
عطار » هیلاج نامه » بخش ۱۲ - در نموداری اعیان و خورشید جان فرماید
کمال عشق بیشک عشق داند
بجز منصور سرّ او نداند
عطار » هیلاج نامه » بخش ۲۷ - قالَ النَّبیُّ صلّی الله علیه و آله موتوا قَبْلَ اَنْ تَموتوا
کسی درخواب رفته او چه داند
که او در خواب بود خود بداند
عطار » هیلاج نامه » بخش ۴۱ - در نموداری سر توحید به هر نوع
نه آنست این بیان که کس بداند
یقین منصور دیگر کس نداند
عطار » هیلاج نامه » بخش ۵۵ - سخن گفتن منصور با شیخ کبیر قدس سره
ولی باید که بهتر زین نداند
مرا در کشتن خود راز داند
عطار » هیلاج نامه » بخش ۶۷ - شیخ فریدالدین عطار قدس سره درنموداری خود و اسرار منصور فرماید
همه درد دلم صورت بداند
که جز صورت کسی دیگرنداند
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۴ - در ثنای احدیت و فنای بشریت فرماید
طریق عشق آنکس باز داند
که نی آغاز و نی انجام داند
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۴۹ - و ایضاً در اسرار شیطان فرماید
زهی آنکس که اینجا حق بداند
بجز رحمت دگر لعنت نداند
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۶۲ - رفتن ابلیس به تلبیس در بهشت در دهان مار از جهت مکر کردن با آدم علیه افضل الصّلوات و اکمل التحیات
تو دانی و کسی اینجا نداند
که همچون تو نمود توبداند
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۶۸ - سؤال کردن امیرالمؤمنین و امام المتّقین اسداللّه الغالب علی ابن ابی طالب علیه السّلام و جواب دادن نی در اسرارها فرماید
چو منصوری شود تا سرّ بداند
بجز وی هیچ چیزی مینداند
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۸۶ - حکایت کردن از شیخ شبلی در بی نشانی حسین منصور از عالم و در بی نشانی یافتن فرماید
چگویم این بیان هر کس نداند
ولیکن این محقق باز داند
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۳ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)
حقیقت سالک این معنی نداند
که تا آخر وصال کل بداند
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۳۳ - پرسش از بایزید بسطامی که حق را کجا توان دید (ادامه)
همه عشقست و راز جمله داند
حقیقت قصّهها مر عشق داند
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۴۱ - سؤال کردن مرید از پیر در حقایق فرماید
که باشد عقل تا این سرّ بداند
که عقل اینجا به جز ظاهر نداند
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۳۳۰
لعل تو طریق مهربانی داند
هر شیوه که در لطف تو دانی داند
زلفین تو هم دلبر و هم دلداریست
هندو دزدی و پاسبانب داند
همام تبریزی » رباعیات » شمارهٔ ۴۱
گویند فلان سلطنتی میراند
بهمان بد و نیک ملک نیکو داند
بیهوده به ریش خویشتن میخندند
کاین کار کسی دگر همیگرداند