گنجور

 
 
 
سید حسن غزنوی

هر شب که دلم به حیلها درماند

خواهد که به فال و قرعه حالی داند

صد قرعه سیمین سرشک از چشمم

بر قرعه زرین رخم گرداند

کمال‌الدین اسماعیل

لعل تو طریق مهربانی داند

هر شیوه که در لطف تو دانی داند

زلفین تو هم دلبر و هم دلداریست

هندو دزدی و پاسبانب داند

همام تبریزی

گویند فلان سلطنتی می‌راند

بهمان بد و نیک ملک نیکو داند

بیهوده به ریش خویشتن می‌خندند

کاین کار کسی دگر همی‌گرداند

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه