ایرانشان » کوشنامه » بخش ۲۲۷ - پشیمانی کوش از کشتن نگارین
اگر شاه خواهد مرآن دخت را
نیابد جز او دیگری جفت را
سنایی » طریق التحقیق » بخش ۲۸ - قالوا اتجعل فیها من یفسد فیها ویسفک الدماء
در چه انداخت بهر دعوت را
حبل قرآن و دلو عصمت را
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵
ای خواجه نمیبینی این روز قیامت را ؟
این یوسف خوبی را، این خوش قد و قامت را ؟
ای شیخ نمیبینی؟ این گوهر شیخی را ؟
این شعشعه نو را این جاه و جلالت را ؟
ای میر نمیبینی این مملکتِ جان را ؟
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۶۷ - گفتن پیغامبر صلی الله علیه و سلم به گوش رکابدار امیرالمؤمنین علی کرم الله وجهه کی کشتن علی بر دست تو خواهد بودن خبرت کردم
گرچه نان بشکست مر روزهٔ ترا
در شکستهبند پیچ و برتر آ
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۶۰ - تتمهٔ نصیحت رسول علیه السلام بیمار را
این دعا گر خشم افزاید تو را
تو دعا تعلیم فرما مهترا
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۸۲ - بقیهٔ حکایت نابینا و مصحف
حُسن ظنست و امیدی خوش تورا
که تورا گوید بههر دم برتر آ
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۲۲ - در بیان آنک شهزاده آدمی بچه است خلیفهٔ خداست پدرش آدم صفی خلیفهٔ حق مسجود ملایک و آن کمپیر کابلی دنیاست کی آدمیبچه را از پدر ببرید به سحر و انبیا و اولیا آن طبیب تدارک کننده
تا نفخت فیه من روحی ترا
وا رهاند زین و گوید برتر آ
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۳۱ - لابه کردن قبطی سبطی را کی یک سبو به نیت خویش از نیل پر کن و بر لب من نه تا بخورم به حق دوستی و برادری کی سبو کی شما سبطیان بهر خود پر میکنید از نیل آب صاف است و سبوکی ما قبطیان پر میکنیم خون صاف است
خالق تزویر تزویر ترا
کی خرد ای مفتری مفترا
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۴۱ - قصهٔ درویشی کی از آن خانه هرچه میخواست میگفت نیست
زین دکان با مکاسان برتر آ
تا دکان فضل که الله اشتری
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۶۶ - استشهاد آوردن حکایت ابراهیم ادهم رحمة اللّه علیه جهت تاکید پند و موعظه بر این معنی
آنچنان تخت و بخت و ملکت را
وانچنان سروری و دولت را
شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب چهارم » فصل اول » بخش ۵ - الضلال المبین
باز استاد هر دو قدرت را
شرکتی داده بهر علت را
نوعی خبوشانی » مثنوی سوز و گداز » بخش ۴ - صفت شب و سبب آغاز این خجسته داستان
طرب ره بسته برغم شش جهت را
در آن شب زاد گیتی عافیت را
فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴
خدایا روزی این خودپرستان ساز جنت را
که دوزخ جنت است آتشپرستان محبت را
ز هر کنج دل ما صد مراد مرده برخیزد
به محشر در خروش آرند چون صور قیامت را
دل و چشم من و سودای وصل او معاذالله
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۱
بزرگانی که مانع می شوند ارباب حاجت را
به چوب از آستان خویش می رانند دولت را
نمی داند کسی در عشق قدر درد و محنت را
که استمرار نعمت می کند بی قدر نعمت را
به شکر این که داری فرصتی، تعمیر دلها کن
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۲
اگر از اهل ایمانی مهیا باش آفت را
که دندان می گزد پیوسته انگشت شهادت را
دل صد پاره ما را نگاهی جمع می سازد
که از یک رشته بتوان بخیه زد چندین جراحت را
نمک می ریزد از لبهای جانان وقت خاموشی
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۳
به دست خود کند بیدادگر بنیاد دولت را
ستمگر لشکر بیگانه می سازد رعیت را
دو چندان می شود راه از میان راه خوابیدن
به گورافکن، اگر داری بصیرت، خواب راحت را
ندارد بخیه ای غیر از فشردن بر جگر دندان
[...]