گنجور

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۰ - رسیدن ویس و رامین به هم

 

تو از خوبی کنون چون آفتابی

خنک آن کس که تو بر وی بتابی

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۹ - پاسخ دادن رامین ویس را

 

چرا چندین به خون من شتابی

چرا رویت همی از من بتابی

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹۶ - پاسخ دادن رامین ویس را

 

و لیکن گر تو ماه و آفتابی

نخواهم کز بنه بر من بتابی

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۵ - رفتن رامین به کهندز به مکر

 

بشد بر پشت اشقر آفتابی

چو بازآمد بر ادهم ماهتابی

فخرالدین اسعد گرگانی
 

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲ - نعت پیغمبر اکرم (ص)

 

زآنجا که تو روشن آفتابی

بر ما نه شگفت اگر نتابی

نظامی
 

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » آغاز کتاب

 

تو چون صد آفتابی گر بتابی

کند هر ذرّه‌ات صد آفتابی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هفدهم » جواب پدر

 

چو بار خود بتنها بر نتابی

ببار خلق عالم چون شتابی؟

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۱ - بسم اللّه الرحمن الرحیم

 

بیک ذرّه ندارد هیچ تابی

کسی از دست تو جز آفتابی

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن

 

مرا نادیده ماه و آفتابی

شدم زین ماه دیدن ماهتابی

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۵۶ - از سر گرفتن قصّه

 

چو تو در اصل فطرت آفتابی

بیک یک ذرّه تا چندین شتابی

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۵۶ - از سر گرفتن قصّه

 

اگر تو فی المثل چون آفتابی

بقدر ذرّهیی بر من نتابی

عطار
 

عطار » هیلاج نامه » بخش ۱ - بسم الله الرحمن الرحیم

 

هزاران قطره هر یک آفتابی

ز عکس هر یکی نوری و تابی

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۹۷ - در اثبات ذات کل در خلاصۀ آدمیان فرماید

 

درون خود نظر کن آفتابی

کز او بگرفته جانت نور و تابی

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۹ - بود این آن زمان از خویش پنهان

 

چنانم در تجلّی آفتابی

که هر لحظه برم در تک و تابی

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۱ - تمامی اشیا از یک نور واحدند

 

تو اینجا گر حقیقت آفتابی

که در ذرّات خود پوسته تابی

عطار
 

اوحدی » منطق‌العشاق » بخش ۳۵ - نامهٔ پنجم از زبان عاشق به معشوق

 

تو، خود گیرم، که همچون آفتابی

چرا باید که روی از من بتابی؟

اوحدی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۶۰

 

تو که خورشید جهانی به جهان می تابی

از چه رو با من بیچاره چنین در تابی

جهان ملک خاتون
 
 
۱
۲