گنجور

عطار » مظهر » بخش ۵ - در تمثیل عیاران بغداد و خراسان فرماید

 

ورا درعلم عیّاری کتبها

همه را درس گفته او بشبها

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۹ - بود این آن زمان از خویش پنهان

 

هزاران پیش اینجا از کتبها

بخواند تا برآید از حجبها

عطار
 

عطار » اشترنامه » بخش ۱۹ - حكایت

 

جوهری این را کجا داند بها

من همی دانم که چیست این را بها

عطار
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۰۳ - بقیهٔ قصهٔ پیر چنگی و بیان مخلص آن

 

گفت: خواهم از حق، ابریشم‌بها

کو به نیکویی پذیرد قلب‌ها

مولانا
 

حکیم نزاری » سفرنامه » بخش ۵ - حکایت

 

هر دو عالم با همه زیب و بها

هست از آن یکدانه گوهر را بها

حکیم نزاری
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹

 

بسی شب با مهی بودم کجا شد آن همه شب‌ها

کنون هم هست شب، لیکن سیاه از دود یارب‌ها

خوش آن شب‌ها که پیشش بودمی گه مست و گه سرخوش

جهانم می‌شود تاریک چون یاد آرم آن شب‌ها

همی‌کردم حدیث ابرو و مژگان او هردم

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶

 

من و پیچاک زلف آن بت و بیداری شب‌ها

کجا خسپد کسی کش می‌خلد در سینه عقرب‌ها

همه‌شب در تب غم می‌پزم با زلف او حالی

چه سوداهاست این یارب که با خود می‌پزم شب‌ها

گهی غم می‌خورم گه خون و می‌سوزم به صد زاری

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۸

 

بهار آمد بکن ساقی طربها

به این لب تشنه ده آب عنب ها

صوفی محمد هروی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۱۴

 

چو اشک خویشتن غلتم میان خاک و خون شب‌ها

ز رشک آنکه بینم جام می را لب بر آن لب‌ها

شدی مشهور شهر آنسان که همچون سوره یوسف

همی‌خوانند طفلان قصه حسنت به مکتب‌ها

به خواب ار بر درت یابند جا جان‌های مشتاقان

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۱۵

 

ریزم ز مژه کوکب بی‌ماه‌رخت شب‌ها

تاریک شبی دارم با این همه کوکب‌ها

چون از دل گرم من بگذشت خدنگ تو

از بوسه پیکانش شد آبله‌ام لب‌ها

از بس که گرفتاران مردند به کوی تو

[...]

جامی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۳۳ - زاری کردن شیرین در عشق خسرو

 

گهی گفتی دریغا عیش شبها

کجا رفت آن خوشیها و طربها

سلیمی جرونی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۷

 

مه من در شبستان چونکه نو شد جام می شب‌ها

نماید از شفق می از حباب ریزه کوکب‌ها

دهن شد چشمه حیوان ترا از عین نایابی

دو لعل جان‌فزای دلکشت آن چشمه را لب‌ها

بیا ای ساقی مهوش بده آن جام چون آتش

[...]

امیرعلیشیر نوایی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵ - تتبع مخدومی

 

بی‌روی تو شد تیره از اشک مرا شب‌ها

روشن نشود شب‌ها بی‌ماه ز کوکب‌ها

از تیرگی هجرت شد روز و شبم یکسان

کز شب سیهم روز است وز روز سیه شب‌ها

عشاق که از هجرت کردند تهی قالب

[...]

امیرعلیشیر نوایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۳

 

من و بیداری شب‌ها و شب تا روز یارب‌ها

نبیند هیچ‌کس در خواب، یارب! اینچنین شب‌ها

گشادی تا لب شیرین به دشنام دعاگویان

دعا می‌گویم و دشنام می‌خواهم از آن لب‌ها

خدا را! جان من، بر خاک مشتاقان گذاری کن

[...]

هلالی جغتایی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۳۴

 

نشان تیر آهم گشته‌ای آسمان شب‌ها

ترا بر سینه پیکان‌هاست هرسو نیست کوکب‌ها

دل بی‌خود درون سینه دارد فکر زلفینت

بسان مرده کش مونس قبرند عقرب‌ها

خطست آن یا برآمد دود دل از بس که محبوبان

[...]

فضولی
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸

 

ز شهر دوست می‌آیم پیام عشق بر لب‌ها

به تلقینی کنم آزاد طفلان را ز مکتب‌ها

بگو منصور از زندان اناالحق گو برون آید

که دین عشق ظاهر گشت و باطل ساخت مذهب‌ها

چُو من هر کَس طبیبی دارد ، از زحمت چه غم دارد

[...]

نظیری نیشابوری
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۱

 

مدار از دامن شب دست وقت عرض مطلب‌ها

که باشد بادبان کشتی دل دامن شب‌ها

چه محو ناخدا گردیده‌ای، ای از خدا غافل؟

ندارد این سفر باد مرادی غیر یارب‌ها

ز بی‌دردان علاج درد خود جستن به آن ماند

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۷

 

زهی به غمزه جان‌سوز برق مذهب‌ها

به خنده شکرین نوبهار مشرب‌ها

به یک کرشمه که در کار آسمان کردی

هنوز می‌پرد از شوق چشم کوکب‌ها

سبکروان به نهانخانه عدم رفتند

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۷۳

 

نمی‌آیی به بیداری چو در آغوش من شب‌ها

رها کن تا بدزدم بوسه‌ای در خواب از آن لب‌ها

صائب تبریزی
 
 
۱
۲