مه من در شبستان چونکه نو شد جام می شبها
نماید از شفق می از حباب ریزه کوکبها
دهن شد چشمه حیوان ترا از عین نایابی
دو لعل جانفزای دلکشت آن چشمه را لبها
بیا ای ساقی مهوش بده آن جام چون آتش
بدینم سوز چون در هجر میسوزاندم تبها
چو آرد ترکتاز آن شوخ بهر پایبوس افتد
هزاران ماه و انجم از نشان نعل مرکبها
شرابم باعث اخلاص رندان خرابات است
بلی آمیزش یاران بود از قرب مشربها
چنان عشاق هرشب بیتو بردارند رستاخیز
که در روحانیان غوغا فتد زان آه و یاربها
اگر فانی خرامد تشنهلب زین سان به میخانه
از آن دریا کِش خُمها تهی سازند قالبها
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به وصف زیبایی شب و تاثیر آن بر دل و جان میپردازد. او از جام می سخن میگوید که در شبهای تاریک نورانی و دلپذیر است و طعم زندگی را برای عاشقان به ارمغان میآورد. شاعر به میخانه و لذتهای آن اشاره میکند و اهمیت دوستیها و نزدیکی به یاران را در این فضا بیان میکند. همچنین، عشق و احساسات عمیق عاشقان را مطرح میکند که در غیبت معشوق، در هر شب به یاد او به رستاخیز برخاسته و با نالههای یارب، دل خود را آرام میکنند. در نهایت، شاعر به سرنوشت محتوم و فانی بودن انسانها اشاره کرده و از اهمیت حضور در دنیای عشق و شراب میگوید.
هوش مصنوعی: ماه من در شب که تازه میشود، جام می شبها را مانند شفق نشان میدهد و همچون حبابهای ریز ستارهها است.
هوش مصنوعی: از دهان تو، چشمهای زنده و پررنگ به وجود آمده که مانند دو لؤلؤ باارزش، جان را شاداب میکند و دل را میرباید. این چشمه، لبهایت را میطلبد.
هوش مصنوعی: بیا ای ساقی خوشچهره، آن لیوانی را که مانند آتش داغ است به من بده تا از سوز عشق و دلتنگی در جدایی رهایی یابم.
هوش مصنوعی: وقتی خوشچهرهای مانند ترکتاز (مردی تند و چالاک) برای دیدار دوستش میآید، هزاران ماه و ستارهی آسمان در زیر پایش به احترام او میافتند و به نشانهی زیبایی و ارزش او ابراز وجود میکنند.
هوش مصنوعی: شراب باعث وفاداری و صداقت در دوستان ناباب میشود. بله، ارتباط و دوستی میان یاران به لطف نزدیکی به نوشیدنیها و لذتهای زندگی است.
هوش مصنوعی: عاشقان هر شب به خاطر جدایی از تو، به حدی گریه و زاری میکنند که در دل روحانیان نیز شور و هیاهو برپا میشود.
هوش مصنوعی: اگر کسی با حالتی دلتنگ و تشنه وارد میخانه شود، به خاطر محبوبی که در دلش دارد، آنقدر از دلشوریش میچشد که دیگر ظرفها و قالبها نمیتوانند چیزی برای او نگه دارند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بسی شب با مهی بودم کجا شد آن همه شبها
کنون هم هست شب، لیکن سیاه از دود یاربها
خوش آن شبها که پیشش بودمی گه مست و گه سرخوش
جهانم میشود تاریک چون یاد آرم آن شبها
همیکردم حدیث ابرو و مژگان او هردم
[...]
چو اشک خویشتن غلتم میان خاک و خون شبها
ز رشک آنکه بینم جام می را لب بر آن لبها
شدی مشهور شهر آنسان که همچون سوره یوسف
همیخوانند طفلان قصه حسنت به مکتبها
به خواب ار بر درت یابند جا جانهای مشتاقان
[...]
من و بیداری شبها و شب تا روز یاربها
نبیند هیچکس در خواب، یارب! اینچنین شبها
گشادی تا لب شیرین به دشنام دعاگویان
دعا میگویم و دشنام میخواهم از آن لبها
خدا را! جان من، بر خاک مشتاقان گذاری کن
[...]
نشان تیر آهم گشتهای آسمان شبها
ترا بر سینه پیکانهاست هرسو نیست کوکبها
دل بیخود درون سینه دارد فکر زلفینت
بسان مرده کش مونس قبرند عقربها
خطست آن یا برآمد دود دل از بس که محبوبان
[...]
ز شهر دوست میآیم پیام عشق بر لبها
به تلقینی کنم آزاد طفلان را ز مکتبها
بگو منصور از زندان اناالحق گو برون آید
که دین عشق ظاهر گشت و باطل ساخت مذهبها
چُو من هر کَس طبیبی دارد ، از زحمت چه غم دارد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.