من و پیچاک زلف آن بت و بیداری شبها
کجا خسپد کسی کش میخلد در سینه عقربها
همهشب در تب غم میپزم با زلف او حالی
چه سوداهاست این یارب که با خود میپزم شبها
گهی غم میخورم گه خون و میسوزم به صد زاری
چو پرهیزی ندارم، جان نخواهم برد از این تبها
چه بودی گر در آن کافر، جوی بودی مسلمانی
چنین کز یاربم میخیزد از هر خانه یاربها
دعای دوستی از خون نویسند اهل درد و من
به خون دیده دشنامی که نشنیدم ازان لبها
ز خون دل وضو سازم، چو آرم سوی او سجده
بود عشاق را، آری، بسی زینگونه مذهبها
به ناله آن نوای باربد برمیکشد خسرو
که جانها پایکوبان میجهد بیرون ز قالبها
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به عاشقانه و درد دل شاعر اشاره دارد. شاعر در شبها با یاد زلف معشوق و زیباییهای او، در تب و غم به سر میبرد و احساساتی از قبیل عشق و دلتنگی را تجربه میکند. او از شدت عشق و التهاب در دل میسوزد و به نوعی به حالاتی دینی و مذهبی نیز اشاره دارد، که نشاندهنده عمق احساساتش است. شاعر به سختیهایی که از عشق متحمل میشود و نیز ناباوری و کفر در عشق، اعتراف میکند و میگوید تمام عواطفش از عشق و دوستی نشأت میگیرد. در کل، این متن بیانگر عشق عمیق و رنجهای ناشی از آن است.
هوش مصنوعی: من و پیچش موهای آن معشوق و بیداری شبها، کجا کسی خوابش ببرد، وقتی که دل در سینهاش پر از زهر عقربهاست؟
هوش مصنوعی: هر شب در گرمای عشق و غم او میسوزم و در تنهاییام به فکر او هستم. ای کاش میدانستی که چه اندیشههای دیوانهواری در دل دارم که بیوقفه شبها با خود مرور میکنم.
هوش مصنوعی: من گاهی غمگین هستم و گاهی از درد و رنج میسوزم و با اشک و زاری میگذرانم. چون نمیتوانم از این وضعیت رنجبار خود را نجات دهم، دیگر انتظار ندارم از این بیماریها رهایی پیدا کنم.
هوش مصنوعی: اگر در آن کافر جوی آب وجود داشت، مسلمانانی پیدا میشدند که از هر خانه فریاد یارب سر میدادند.
هوش مصنوعی: دوست داشتن دیگران، دعایی است که از دل کسانی میآید که دچار رنج و سختی هستند. من هرگز از لبان کسانی که به من دشنام دادهاند، چیزی نشنیدهام و از این موضوع نگران نیستم.
هوش مصنوعی: با خون دل خود وضو میسازم، و وقتی به سوی او میروم، برای سجده، نوعی عشق به وجود میآورم. بله، بسیاری از محبّتها اینگونه هستند.
هوش مصنوعی: به صدای نالهوار باربد، خسرو به شور و هیجان میآید و جانها از شادی و تحرک، بهطور زنده و پویان از قید و بندها خارج میشوند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بسی شب با مهی بودم کجا شد آن همه شبها
کنون هم هست شب، لیکن سیاه از دود یاربها
خوش آن شبها که پیشش بودمی گه مست و گه سرخوش
جهانم میشود تاریک چون یاد آرم آن شبها
همیکردم حدیث ابرو و مژگان او هردم
[...]
چو اشک خویشتن غلتم میان خاک و خون شبها
ز رشک آنکه بینم جام می را لب بر آن لبها
شدی مشهور شهر آنسان که همچون سوره یوسف
همیخوانند طفلان قصه حسنت به مکتبها
به خواب ار بر درت یابند جا جانهای مشتاقان
[...]
مه من در شبستان چونکه نو شد جام می شبها
نماید از شفق می از حباب ریزه کوکبها
دهن شد چشمه حیوان ترا از عین نایابی
دو لعل جانفزای دلکشت آن چشمه را لبها
بیا ای ساقی مهوش بده آن جام چون آتش
[...]
من و بیداری شبها و شب تا روز یاربها
نبیند هیچکس در خواب، یارب! اینچنین شبها
گشادی تا لب شیرین به دشنام دعاگویان
دعا میگویم و دشنام میخواهم از آن لبها
خدا را! جان من، بر خاک مشتاقان گذاری کن
[...]
نشان تیر آهم گشتهای آسمان شبها
ترا بر سینه پیکانهاست هرسو نیست کوکبها
دل بیخود درون سینه دارد فکر زلفینت
بسان مرده کش مونس قبرند عقربها
خطست آن یا برآمد دود دل از بس که محبوبان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.