ز شهر دوست میآیم پیام عشق بر لبها
به تلقینی کنم آزاد طفلان را ز مکتبها
بگو منصور از زندان اناالحق گو برون آید
که دین عشق ظاهر گشت و باطل ساخت مذهبها
چُو من هر کَس طبیبی دارد ، از زحمت چه غم دارد
که آهی گر کشم بر کوه و صحرا افکنم تبها
سحرگه خسته و رنجور از خلوت برون آیم
چو پروانه که از صحبت برآید آخر شبها
ز دست او جراحتهای زهرآلوده بنمایم
به زخم ناصحان سوزن زنند از نیش عقربها
دل شب داشت دردی از کدورتهای حرمانم
به سوی آسمان دیدم فرو بارید کوکبها
به محض التفاتی زنده دارد آفرینش را
اگر نازی کند از هم فرو ریزند قالبها
ز بیدادی که بر دل شد نکردم ضبط خود ز اول
کنون کاتش همیبارد پشیمانم ز یاربها
«نظیری» پر گشا تا دیده دل در گشایندت
که از تنگی عالم تنگ میگردند مشربها
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از فردی است که از دوستی به عشق یاد میکند و قصد دارد که عشق را به کودکان بیاموزد و آنها را از محدودیتهای مکتب آزاد کند. شاعر به منصور اشاره میکند که از زندان به در میآید و عشق را به عنوان حقیقتی که بر مذهبهای دروغین غلبه دارد، معرفی میکند. او میگوید که هر کس در زندگی پزشکی دارد، پس از درد و رنج نباید غمگین باشد. شاعر در نیمه شب از تنهایی بیرون میآید و جراحتهایش را به نمایش میگذارد. او بیان میکند که دلش از ناملایمات رنج میبرد و به آسمان نگاه میکند و ستارهها را مشاهده میکند. در پایان، او به زیبایی آفرینش اشاره میکند و از نارساییهای دنیایی که بر دلش فشار میآورند، سخن میگوید و از چالشهای جهانی که مانع از گنجایش احساسات میشوند، ابراز نارضایتی میکند.
هوش مصنوعی: من از شهر محبوبم میآیم و پیام عشق را بر زبان دارم تا بتوانم به کودکان بیاموزم و آنها را از محدودیتهای آموزشی آزاد کنم.
هوش مصنوعی: بگو که منصور از زندان بیرون میآید و حقیقت عشق نمایان میشود و این باعث میشود که ادیان ساختگی و مذهبها باطل گردند.
هوش مصنوعی: هر فردی طبیب و درمانگری دارد، بنابراین چرا باید نگران زحمت و سختی باشم؟ اگر هم آه و نالهای از دل بزنم، آن را بر کوه و دشت میافکنم.
هوش مصنوعی: صبح زود، خسته و ناراحت از تنهایی بیرون میآیم، مانند پروانهای که بعد از شبنشینی از جمع جدا میشود.
هوش مصنوعی: من از آسیبهایی که از او خوردهام، سخن میگویم؛ در عوض، نصیحتکنندگان با سوزنهای خود بر زخمهایم میزنند که درد بیشتری از نیش عقرب دارند.
هوش مصنوعی: در دل شب، احساسی از اندوه و ناامیدی داشتم که مانند بارانی از ستارهها به سوی آسمان ریخت.
هوش مصنوعی: زمانی که موجودی به خود آید و توجه کند، روحی تازه به آفرینش میبخشد. اگر چه ذاتی در این موجود باشد که ناز و تکبر کند، همهی ساختارها و شکلها از هم متلاشی خواهند شد.
هوش مصنوعی: به خاطر ظلم و ستمی که بر دلم رفته، از همان ابتدا نتوانستم خودم را کنترل کنم. اکنون که این آتش درونم شعلهور است، از درون پشیمانم و به خداوند میگویم.
هوش مصنوعی: چشم دل را بگشا تا بتوانی زیباییها را بهتر ببینی، زیرا دنیا به قدری محدود و تنگ است که راههای نوشیدن از معانی و تجربیات را محدود میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بسی شب با مهی بودم کجا شد آن همه شبها
کنون هم هست شب، لیکن سیاه از دود یاربها
خوش آن شبها که پیشش بودمی گه مست و گه سرخوش
جهانم میشود تاریک چون یاد آرم آن شبها
همیکردم حدیث ابرو و مژگان او هردم
[...]
چو اشک خویشتن غلتم میان خاک و خون شبها
ز رشک آنکه بینم جام می را لب بر آن لبها
شدی مشهور شهر آنسان که همچون سوره یوسف
همیخوانند طفلان قصه حسنت به مکتبها
به خواب ار بر درت یابند جا جانهای مشتاقان
[...]
مه من در شبستان چونکه نو شد جام می شبها
نماید از شفق می از حباب ریزه کوکبها
دهن شد چشمه حیوان ترا از عین نایابی
دو لعل جانفزای دلکشت آن چشمه را لبها
بیا ای ساقی مهوش بده آن جام چون آتش
[...]
من و بیداری شبها و شب تا روز یاربها
نبیند هیچکس در خواب، یارب! اینچنین شبها
گشادی تا لب شیرین به دشنام دعاگویان
دعا میگویم و دشنام میخواهم از آن لبها
خدا را! جان من، بر خاک مشتاقان گذاری کن
[...]
نشان تیر آهم گشتهای آسمان شبها
ترا بر سینه پیکانهاست هرسو نیست کوکبها
دل بیخود درون سینه دارد فکر زلفینت
بسان مرده کش مونس قبرند عقربها
خطست آن یا برآمد دود دل از بس که محبوبان
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.