نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۳۵ - رفتن اسکندر به کوه البرز
اگر آب و آتش کند جای ما
نگردد ز فرمان او رای ما
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۲ - نیایش به درگاه باریتعالی
در آن روضهٔ خوب کن جای ما
ببر نقش ناخوبی از رای ما
نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۳۱ - داستان سگ و صیاد و روباه
ایمنی از روغن اعضای ما
رَست مزاج تو ز صفرای ما
عطار » وصلت نامه » بخش ۲۸ - حکایت ملاقات کردن حضرت عیسی با یحیی علیه السلام
در خبر دیدم که یحیی دائماً
بود درخوف خدا او قائماً
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱
بادا مبارک در جهان سور و عروسیهای ما
سور و عروسی را خدا بُبْرید بر بالای ما
زهره قرین شد با قمر طوطی قرین شد با شکر
هر شب عروسییی دگر از شاه خوشسیمای ما
ان القلوب فرجت ان النفوس زوجت
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹
رنج تن دور از تو ای تو راحت جانهای ما
چشم بد دور از تو ای تو دیده بینای ما
صحت تو صحت جان و جهانست ای قمر
صحت جسم تو بادا ای قمرسیمای ما
عافیت بادا تنت را ای تن تو جانصفت
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز
شاد باش ای عشق خوش سودای ما
ای طبیب جمله علتهای ما
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۴۱ - طنز و انکار کردن پادشاه جهود و قبول ناکردن نصیحت خاصان خویش
هکذی تعرج و تنزل دائما
ذا فلا زلت علیه قائما
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۶۹ - بازگشتن به حکایت علی کرم الله وجهه و مسامحت کردن او با خونی خویش
اقتلونی یا ثقاتی لائما
ان فی قتلی حیاتی دائما
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱۰ - یافتن شاه باز را به خانهٔ کمپیر زن
رو مکن زشتی که نیکیهای ما
زشت آمد پیش آن زیبای ما
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۲ - بقیهٔ داستان رفتن خواجه به دعوت روستایی سوی ده
قد فضضتم نحو قمح هائما
ثم خلیتم نبیا قائما
عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴
در ما به ناز مینگرد دلربای ما
بیگانهوار میگذرد آشنای ما
بیجرم دوست پای ز ما درکشیده باز
تا خود چه گفت دشمن ما در قفای ما
با هیچکس شکایت جورش نمیکنم
[...]
عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵
ای خط و خال خوشت مایهٔ سودای ما
ای نفسی وصل تو اصل تمنای ما
چونکه قدم مینهد شوق تو در ملک جان
صبر برون میجهد از دل شیدای ما
چتر همایون عشق سایه چو بر ما فکند
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸
روشن است از نور رویش دیدهٔ بینای ما
خلوت میخانهٔ عشق است دایم جای ما
آفتابی در ازل خوش سایه ای برما فکند
تا ابد روشن بُود این روی مه سیمای ما
ذوق ما داری بیا با ما در این دریا در آ
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹
روشنست از نور رویش دیدهٔ بینای ما
درهٔ بیضا بود غواص این دریای ما
جملهٔ عالم وجودی یافته از جود او
خوش بود این خلقت او راست بر بالای ما
گر دوای درد دل خواهی در این دریا نشین
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰
در آمد ساقی و آورد جام می برای ما
منور کرد نور او سرای که سرای ما
همه می های میخانه به ما انعام فرمودند
کرم بنگر که الطافش چه ها کرده به جای ما
خراباتست و ما سرمست و ساقی جام می بر دست
[...]
ابن حسام خوسفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸
ای غافل از بلای دل مبتلای ما
جز مبتلا کسی نرسد در بلای ما
ممکن نباشد از سر کوی تو رفتنم
آری مقیّدست به زلف تو پای ما
حجاج اگر به کعبه بیت الحرم روند
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت دوم » بخش اول - قسمت اول
مرحبا ای عشق خوش سودای ما
ای طبیب جمله علت های ما