گنجور

 
مولانا

بادا مبارک در جهان سور و عروسی‌های ما

سور و عروسی را خدا بُبْرید بر بالای ما

زهره قرین شد با قمر طوطی قرین شد با شکر

هر شب عروسی‌یی دگر از شاه خوش‌سیمای ما

ان القلوب فرجت ان النفوس زوجت

ان الهموم اخرجت در دولت مولای ما

بسم الله امشب بر نوی سوی عروسی می‌روی

داماد خوبان می‌شوی ای خوب شهرآرای ما

خوش می‌روی در کوی ما خوش می‌خرامی سوی ما

خوش می‌جهی در جوی ما ای جوی و ای جویای ما

خوش می‌روی بر رای ما خوش می‌گشایی پای ما

خوش می‌بُری کف‌های ما ای یوسف زیبای ما

از تو جفا کردن روا وز ما وفا جستن خطا

پای تصرف را بنه بر جان‌ِ خون‌پالای ما

ای جان جان‌! جان را بکش تا حضرت جانان ما

وین استخوان را هم بکش هدیه برِ عنقای ما

رقصی کنید ای عارفان چرخی زنید ای منصفان

در دولت شاه جهان آن شاه جان‌افزای ما

در گردن افکنده دهل در گردک نسرین و گل

که‌امشب بود دف و دهل نیکوترین کالای ما

خاموش که‌امشب زهره شد ساقی به پیمانه و به مد

بگرفته ساغر می‌کشد حمرای ما حمرای ما

والله که این دم صوفیان بستند از شادی میان

در غیب پیش غیبدان از شوق استسقای ما

قومی چو دریا کف‌زنان چون موج‌ها سجده‌کنان

قومی مبارز چون سنان خون‌خوار چون اجزای ما

خاموش که‌امشب مطبخی شاهست از فرخ‌رخی

این نادره که می‌پزد حلوای ما حلوای ما