فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۱ - آغاز داستان
همه حصن بیتن سر و پای بود
تن بیسرانشان دگر جای بود
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۷ - داستان طلخند و گو
کجا نام آن نامور مای بود
به دنبر نشسته دلارای بود
فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۱۱
همه دشت مغز و سر و پای بود
همانا مگر بر زمین جای بود
فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۲۹
شب و روز یک هفته بر پای بود
تن آنجا و جانش دگر جای بود
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۴۷ - گفتار اندر نامه نوشتن فرامرز برکید هندی(و) رفتن گستهم در هند
فرامرز هر سو صف آرای بود
به هرگوشه چون شیر بر پای بود
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۱۳۱ - بیدادگری کوش در چین
به پیشش سرود و می و نای بود
که گردون به کامش دلارای بود
سنایی » طریق التحقیق » بخش ۲۶ - کما تعیشون تموتون وکما تموتون تحشرون
وگرت دیو رهنمای بود
اسفل السافلینت جای بود
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الاوّل: در توحید باری تعالی » بخش ۳۳ - اندر رزق گوید
روزیت از درِ خدای بُوَد
نه ز دندان و حلق و نای بُوَد
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثامن ذکرالسطان یستنزلالامان » بخش ۲ - اندر بدایت پادشاهی بهرامشاه
گر به پرّ و به فرّ همای بُوَد
پرش او به دست و پای بُوَد
قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۵ - در مدح شاه بطور عام و عرض تسلیت بدو شاه خاص
شاه خورشید جان فزای بود
بر زمین سایه خدای بود
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۰ - نشستن بهرام روز چهارشنبه در گنبد پیروزه رنگ و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم پنجم
خواهمت آنچنان که رای بود
نو عروسی که دلربای بود
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۸ - در ختم کتاب و دعای علاء الدین کرپ ارسلان
در دران رشته سر گرای بود
که کلیدش گره گشای بود
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۴۹ - جنگ اول اسکندر با روسیان
نه پوینده را بر زمین پای بود
نه پرنده را در هوا جای بود
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات » شمارهٔ ۳
مرد آن نبود که ظاهر آرای بود
تا در دل و جان مردمش جای بود
مردانه درآی و باطن آرایی کن
کآن زن باشد که ظاهر آرای بود
همام تبریزی » مثنویات » شمارهٔ ۸ - در ستایش علمی که بدان مستفیذ می توان شد
علم باید که ره نمای بود
نه فضولی شره فزای بود