بغرید شنگل ز پیش سپاه
منم گفت گرداوژن رزمخواه
بگویید کان مرد سگزی کجاست
یکی کرد خواهم برو نیزه راست
چو آواز شنگل برستم رسید
ز لشکر نگه کرد و او را بدید
بدو گفت هان آمدم رزمخواه
نگر تا نگیری بلشکر پناه
چنین گفت رستم که از کردگار
نجستم جزین آرزوی آشکار
که بیگانهای زان بزرگ انجمن
دلیری کند رزم جوید ز من
نه سقلاب ماند ازیشان نه هند
نه شمشیر هندی نه چینی پرند
پی و بیخ ایشان نمانم بجای
نمانم بترکان سر و دست و پای
بر شنگل آمد به آواز گفت
که ای بدنژاد فرومایه جفت
مرا نام رستم کند زال زر
تو سگزی چرا خوانی ای بدگهر
نگه کن که سگزی کنون مرگ تست
کفن بیگمان جوشن و ترگ تست
همی گشت با او به آوردگاه
میان دو صف برکشیده سپاه
یکی نیزه زد برگرفتش ز زین
نگونسار کرد و بزد بر زمین
برو بر گذر کرد و او را نخست
بشمشیر برد آنگهی شیر دست
برفتند زان روی کنداوران
بزهر آب داده پرندآوران
چو شنگل گریزان شد از پیلتن
پراگنده گشتند زان انجمن
دو بهره ازیشان بشمشیر کشت
دلیران توران نمودند پشت
بجان شنگل از دست رستم بجست
زره بود و جوشن تنش را نخست
چنین گفت شنگل که این مرد نیست
کس او را بگیتی هم آورد نیست
یکی ژنده پیلست بر پشت کوه
مگر رزم سازند یکسر گروه
بتنها کسی رزم با اژدها
نجوید چو جوید نیابد رها
بدو گفت خاقان ترا بامداد
دگر بود رای و دگر بود یاد
سپه را بفرمود تا همگروه
برانند یکسر بکردار کوه
سرافراز را در میان آورند
تنومند را جان زیان آورند
بشمشیر برد آن زمان شیر دست
چپ لشکر چینیان برشکست
هر آنگه که خنجر برانداختی
همه ره تن بی سر انداختی
نه با جنگ او کوه را پای بود
نه با خشم او پیل را جای بود
بدان سان گرفتند گرد اندرش
که خورشید تاریک شد از برش
چنان نیزه و خنجر و گُرز و تیر
که شد ساخته بر یل شیرگیر
گمان برد کاندر نیستان شدست
ز خون روی کشور میستان شدست
بیک زخم ده نیزه کردی قلم
خروشان و جوشان و دشمن دژم
دلیران ایران پس پشت اوی
بکینه دل آگنده و جنگ جوی
ز بس نیزه و گُرز و گوپال و تیغ
تو گفتی همی ژاله بارد ز میغ
ز کشته همه دشت آوردگاه
تن و پشت و سر بود و ترگ و کلاه
ز چینی و شگنی و از هندوی
ز سقلاب و هری و از پهلوی
سپه بود چون خاک در پای کوه
ز یک مرد سگزی شده همگروه
که با او بجنگ اندرون پای نیست
چنو در جهان لشکر آرای نیست
کسی کو کند زین سخن داستان
نباشد خردمند همداستان
که پرخاشخر نامور صد هزار
بسنده نبودند با یک سوار
ازین کین بد آمد بافراسیاب
ز رستم کجا یابد آرام و خواب
چنین گفت رستم بایرانیان
کزین جنگ دشمن کند جان زیان
هماکنون ز پیلان و از خواسته
همان تخت و آن تاج آراسته
ستانم ز چینی بایران دهم
بدان شادمان روز فرخ نهم
نباشد جز ایرانیان شاد کس
پی رخش و ایزد مرا یار بس
یکی را ز شگنان و سقلاب و چین
نمانم که پی برنهد بر زمین
که امروز پیروزی روز ماست
بلند آسمان لشکر افروز ماست
گر ایدونک نیرو دهد دادگر
پدید آورد رخش رخشان هنر
برین دشت من گورستانی کنم
برومند را شارستانی کنم
یکی از شما سوی لشکر شوید
بکوشید و با باد همبر شوید
بکوبید چون من بجنبم ز جای
شما برفرازید سنج و درای
زمین را سراسر کنید آبنوس
بگرد سواران و آوای کوس
بکوبید گوپال و گُرز گران
چو پولاد را پتک آهنگران
از انبوه ایشان مدارید باک
ز دریا بابر اندر آرید خاک
همه دیده بر مغفر من نهید
چو من بر خروشم دمید و دهید
بدرید صفهای سقلاب و چین
نباید که بیند هوا را زمین
وزان جایگه رفت چون پیل مست
یکی گُرزهٔ گاوپیکر به دست
خروشان سوی میمنه راه جست
ز لشکر سوی کندر آمد نخست
همه میمنه پاک بر هم درید
بسی ترگ و سر بد که تن را ندید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، رستم با دشمنی به نام شنگل روبرو میشود و به او میگوید که قصد دارد با او بجنگد. رستم با اعتماد به نفس و دلیری، آمادگی خود را برای نبرد اعلام میکند و برتری خود را بر دشمنانش به نمایش میگذارد. او به شنگل میفهماند که هیچکس نمیتواند دشمنی او را با یک جنگجوی بزرگ مانند رستم برابر کند. جنگی بزرگ آغاز میشود و رستم با شجاعت و قدرت، به نبرد میپردازد و دشمنان را یکی پس از دیگری شکست میدهد. دلیران ایرانی تحت فرمان رستم هستند و او به آنان روحیه میبخشد تا برای پیروزی تلاش کنند. در انتهای نبرد، رستم بر قدرت و شجاعت خود تأکید میکند و اعلام میدارد که امروز، روز پیروزی ایرانیان است.
هوش مصنوعی: شنگل از جلو سپاه من فریاد کشید و گفت: من گرداوژن، کسی هستم که به جنگ علاقهمندم.
هوش مصنوعی: بگویید آن مرد سگی کجاست که من هم میخواهم به او نیزه بزنم.
هوش مصنوعی: وقتی صدای شنگل به من رسید، از میان لشکر نگاه کردم و او را دیدم.
هوش مصنوعی: به او گفت: ای دلاور، توجه کن که من به میدان جنگ آمدهام؛ پس مراقب باش که دشمن را ناامید نکنیم و از جمع ما محافظت کنیم.
هوش مصنوعی: رستم گفت که من از خداوند چیزی جز این آرزو ندارم که به وضوح بیان شده است.
هوش مصنوعی: شخصی که از جمع بزرگ ما بیگانه است و جسارت نشان میدهد، جنگ و مبارزه را از من میطلبد.
هوش مصنوعی: هیچیک از نشانههای زیبایی و توانایی نه از اسب سقالی، نه از هند و نه از شمشیرهای هندی و نه از پرندگان چینی باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: من در کنار آنها نمیمانم و به جای آنها هم باقی نخواهم ماند، پس بهتر است که سر و دست و پای خود را از آنها جدا کنم.
هوش مصنوعی: شنگل به صدا درآمد و خطاب به موجودی بیمایه و پست گفت:
هوش مصنوعی: زال به من نام رستم را میدهد، اما تو ای بداصل، چرا مرا سگزی میخوانی؟
هوش مصنوعی: به این فکر کن که این لحظه، لحظه مرگ توست. جلوی تو، کفن آمادهای است که قطعاً زره و سپر توست.
هوش مصنوعی: او به همراه او در میانه میدان جنگی که بین دو سپاه بر پا شده بود، حرکت میکرد.
هوش مصنوعی: یک نفر نیزهای به سمت او پرتاب کرد و او را از سوارکاری به زمین انداخت.
هوش مصنوعی: شخصی به راه افتاد و با شمشیر به او حمله کرد، سپس او با شجاعت و قدرت به مبارزه پرداخت.
هوش مصنوعی: آنها به خاطر آن چهره زیبا، از میدان رفتند و پرندگانی را که با زهر آب داده شده بودند، به همراه خود بردند.
هوش مصنوعی: وقتی شنگل از پیلتن دور شد، اعضای آن جمع به هم ریختند و پراکنده شدند.
هوش مصنوعی: دو جنگجو با شجاعت از سرزمین توران، دلیرانه با شمشیر وارد میدان جنگ شدند و دشمن را به عقب راندند.
هوش مصنوعی: شخصی به نام شنگل از دست رستم فرار کرد و زره و لباس جنگی او را که اولین دفاعش بود، برداشت.
هوش مصنوعی: شنگل گفت که این مرد هیچکس نیست و در دنیا هم کسی به او شبیه نیست.
هوش مصنوعی: یک جنگجوی توانمند بر فراز کوه ایستاده است، تا گروهی را برای نبرد آماده کند.
هوش مصنوعی: تنها کسی که با اژدها مبارزه میکند، هیچگاه آزاد نخواهد شد. اگر کسی به دنبال این مبارزه باشد، هرگز راهی برای رهایی نخواهد یافت.
هوش مصنوعی: خاقان به او گفت که از صبح فردا فکر و یاد تو تغییر خواهد کرد.
هوش مصنوعی: سردار فرمان داد تا همه نیروها به یکباره به سمت کوه حمله کنند.
هوش مصنوعی: مردان بزرگ و بااعتبار را به جلو میآورند، اما افرادی که زورمندان و نیرومند هستند، میتوانند برای خودشان و دیگران خطرساز باشند.
هوش مصنوعی: در آن زمان، با شمشیر، شیر جنگی که در سمت چپ سپاه چینیها بود را شکست داد.
هوش مصنوعی: هر زمان که خنجر را به سوی کسی بلند کردی، او را از سر و زندگی بینصیب کردی.
هوش مصنوعی: نه با جنگ و نبرد میتوان کوه را جابجا کرد و نه با خشم و غضب میتوان جایگاه فیل را تغییر داد.
هوش مصنوعی: آن چنان گرد و غباری دور او را فرا گرفت که نور خورشید از درخشش او کاهش یافت و تاریک شد.
هوش مصنوعی: اسلحهها و ابزار جنگی مانند نیزه، خنجر، گُرز و تیر با دقت و مهارت طراحی و ساخته شدهاند، بهگونهای که به بهترین شکل ممکن برای یک قهرمان جنگجو کارایی داشته باشند.
هوش مصنوعی: شخصی تصور میکند که در دنیای سیاه و غمانگیز هستی، سرزمینش به خاطر خون و رنج مردم، به جایی زیبا و سرسبز تبدیل شده است.
هوش مصنوعی: تو با یک ضربه از نیزه، زخم عمیقی بر قلمی که به شدت در حال حرکت و جوش و خروش است، وارد کردی و دشمن را به شدت ناامید و خشمگین ساختی.
هوش مصنوعی: دلیران ایران با دلهای پر از کینه و آماده به جنگ، در پشت او قرار گرفتهاند.
هوش مصنوعی: به خاطر تعداد زیاد نیزهها و شمشیرها، به نظر میرسد که از ابرها باران میبارد.
هوش مصنوعی: در میدان نبرد، همهچیز به وضوح دیده میشود؛ از بدنهای افتاده گرفته تا زخمها و نشانههای سختی که به سر و تن آمده است.
هوش مصنوعی: از سرزمین چین و سرزمین شگن و هندوستان، و همچنین از سرزمین سقلاب و هری و از پهلوی، همگی این فرهنگها و مردمان به نوعی در اینجا اشاره شدهاند.
هوش مصنوعی: سپه به مانند خاک در زیر پای کوه است و از یک مرد معمولی هم به یک گروه همپیمان تبدیل شده است.
هوش مصنوعی: کسی که با او در جنگ هست، پای جنگیدن ندارد، زیرا در جهان کسی نیست که به این اندازه قدرتمند و نیرومند باشد.
هوش مصنوعی: کسی که از این سخن فاصله بگیرد و به آن توجه نکند، نمیتواند فردی عاقل و هوشمند باشد.
هوش مصنوعی: پرخاشگرانی که نامآور بودند، اگرچه تعدادشان به صد هزار میرسید، اما در برابر یک سوار شجاع کافی نبودند.
هوش مصنوعی: به خاطر این کینهای که از رستم در دل فراسیاب است، او هرگز نمیتواند آرامش و خواب را پیدا کند.
هوش مصنوعی: رستم به مردم ایران گفت که از این جنگ، جان شما به خطر میافتد.
هوش مصنوعی: هماکنون به دنبال فیلها و آرزوهایم هستم؛ همان تخت و تاجی که زینتبخش است.
هوش مصنوعی: میخواهم از چین چیزهایی بگیرم و به ایران بدهم تا در روز شاد و مبارکی جشن بگیریم.
هوش مصنوعی: هیچ کس غیر از ایرانیان شاد برای من وجود ندارد، و من به یاری ایزد و برکت او امید دارم.
هوش مصنوعی: من از میان شگن و سقلاب و چین کسی را پیدا نمیکنم که بر زمین بیفتد و از آن برخیزد.
هوش مصنوعی: امروز روز پیروزی ماست و آسمان نمایانگر قدرت ماست.
هوش مصنوعی: اگر خداوند به ما نیرویی ببخشد، هنری درخشان و زیبا را ایجاد خواهد کرد.
هوش مصنوعی: در این دشت، مکانی شبیه به قبرستان ایجاد میکنم و فردی برجسته را به محلی مناسب میبرم.
هوش مصنوعی: یکی از شما به سمت لشکر برود و تلاش کند تا با سرعت و قدرت با دشمن مقابله کند.
هوش مصنوعی: بکوبید و به حرکت درآیید، چون من انگار از جا برمیخیزم. شما هم باید به اوج برسید و خود را نشان دهید.
هوش مصنوعی: زمین را پر از درختان ابرشکوه کنید و سواران را با لباسهای زیبا به تصویر بکشید و صدای طبل را بشنوید.
هوش مصنوعی: بدانید که وقتی با نیرویی قاطع و محکم به چیزی ضربه میزنید، مانند آهنگران که با پتک بر روی فلز کار میکنند، میتوانید به نتایج مطلوب دست یابید. در اینجا، تأکید بر قدرت و استحکام ضربههاست که به تغییر و تحول منجر میشود.
هوش مصنوعی: از میان جمعیت آنها نترسید، زیرا دریا میتواند خاک را به خود بگیرد.
هوش مصنوعی: همه شما نگاههایتان را به کلاهم بیفکنید، همانطور که من در حال فریاد زدن بر سر شما هستم.
هوش مصنوعی: باید صفوف سکوها را بشکافید و نباید بگذارید زمین به هوا نگاهی بیندازد.
هوش مصنوعی: و از آن مکان بیرون آمد مانند فیل سرمست، در دستش یک چوب بزرگ مانند کُره گوساله بود.
هوش مصنوعی: در مسیر جنگ، نیروهای قوی و شجاع به سمت راست حرکت کردند و از میانهی لشکر، یکی از آنان به جلو آمده و خود را نمایان ساخت.
هوش مصنوعی: همه چیز خوب و خوش بر هم چیره شد، و بسیاری از دردها و مشکلاتی که انسان را آزار میدهد، دیده نشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.