نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۸ - نشستن بهرام روز دوشنبه در گنبد سبز و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم سوم
از جهودی رهاند شاهی را
دور کرد از کسوف ماهی را
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » هشت بهشت » بخش ۱ - آغاز کتاب و منتخب یکی از داستانهای هشت بهشت
قرعه بر تست پادشاهی را
رونق ماه تا به ماهی را
ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲
دریغ آخر ز روی من چه میداری نگاهی را
رسد خورشید بر دیوار و بیند روی کاهی را
بسوزد بر سر آتش چو عنبر زلف مشکینش
اگر در کار مهرویان کنم یک روز آهی را
به بالایت نخواهم کرد هرگز سرو را نسبت
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۱۲ - در مذمت آنان که بنای مذهب خود بر کم آزاری نهاده اند و در ورطه اباحت و الحاد افتاده
می شود مرتکب مناهی را
می فتد در عقب ملاهی را
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۷ - چهره شاهد سخن به زیور خطاب آراستن و مهر ختم بر سعادت از خاتم نبوت خواستن
پنجه ور کن اسداللهی را
پوست بر کن دو سه روباهی را
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۶۸ - حکایت آن کنیزک و غلام که بر کنار دجله دست از زندگانی خود شستند و به غرقه شدن در آب از خشک لبی ساحل فراق خلاصی جستند
گشته صد چشم هواخواهی را
یافت در موج شط آن ماهی را
هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۹
بحمدالله که صحت داد ایزد پادشاهی را
برآورد از سر نو بر سپهر حسن ماهی را
معاذالله! اگر می کاست یک جو خرمن حسنش
بباد نیستی می داد هر برگ گیاهی را
چو پا برداشتی، ای نرگس رعنا، بغمازی
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳
نشانده شام غمت گرد دل سپاهی را
که دست نیست بدان هیچ پادشاهی را
پناه صد دل مجروح گشته کاکل تو
چه پردلی که حمایت کند سپاهی را
جز آن جمال که خال تو نصب کردهٔ اوست
[...]
کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۲ - تاریخ ولادت شاه شجاع
داده حق سایه خود را دگر از نو خلفی
که توان دید درو فر فلک جاهی را
سرنوشتش که از آن یکرقم آمد اقبال
بهترین قطعه بود کلک یداللهی را
می توان یافتن از ناحیه شاه شجاع
[...]
ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳
مخواه از دوستان ای دوست عذر کمنگاهی را
که هم چشم تو خواهد کرد آخر عذرخواهی را
نه خورشید است دارد داغ های او فلک بر دل
ز شب هر صبحدم میافکند داغ سیاهی را
شهادت بر جراحتهای دل داد اشک و نشنیدی
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶
محبت از دل ما شُسته نقش کینهخواهی را
زیارت میکند چون کعبه برق ما سیاهی را
ز فیض پرتو دل شکرها دارم درین گلشن
که گلچین چراغم کرده باد صبحگاهی را
شهان را چشم بر عالم گشودن عیب میباشد
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸
نماید خرمن آزادگان چون رنگ کاهی را
ز چشم برق همچون داغ اندازد سیاهی را
جهان از میپرستی چون خرابم میتواند کرد؟
چه نقصان است اگر راند کسی در آب ماهی را؟
بلندی پست فطرت را به اندک مایهٔ دنیاست
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۸
دلم به عشق هلاک است کینه خواهی را
که دام عیش بود موج بحر ماهی را
کسی که باخته نقد شباب را، داند
که گریه نیست عبث شمع صبحگاهی را
گدای میکده آرد فرو چو شیشه ز طاق
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۸
زر و سیم جهان در پرده دارد عمر کاهی را
به قدر فلس باشد خار زیر پوست ماهی را
گر از روشندلانی، صبر کن بر داغ ناکامی
که آب زندگی هرگز نیندازد سیاهی را
مدان از بی گناهی گردهان عذر نگشایم
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۹
ز هجران که دارد لاله داغی دلسیاهی را؟
غزال دشت از چشم که دارد خوش نگاهی را؟
مکن در عشق منع دیده بیدار ما ناصح
به خواب از دست نتوان داد ذوق پادشاهی را
ز شوق خال مشکینش به گرد کعبه می گردم
[...]
طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۶
دلم در نازکی باج از پر پروانه می گیرد
بشوی از نرگس خود، سرمه آتش نگاهی را
رخ آن گلعذار از بس که شاداب است، می ترسم
که موج تازگی شوید ز ابرویش سیاهی را!
چو آن سرو چمان را برکنار جو گذار افتد
[...]
طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۹۲
مگر چاه زنخدانت نمایان گشت در صحرا
که بر دور تو می بینم کبوترهای چاهی را
گدای عشق باش و ز ابر رحمت سایه پرور شو
که بر باد است رفعت، سایبان پادشاهی را
طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸
ز مرغان دل ما با لب بامش چه می گویی
سر دیوار نشناسد کبوترهای چاهی را
شبت خوش باد ساقی، مگذر از فکر سحرخیزی
که فیض شام معراج است بزم صبحگاهی را
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹
نماید جلوهاش اکسیر جانها خاکراهی را
خرامش گل زند بر سر ز نقش پا گیاهی را
چو نرگس شیشه گل بر سر زند از دیده حیران
به می گر نرگس مخمور او بخشد نگاهی را
زبان عذرخواهی میشود طومار جرم او
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷
الله طلبیست کار اللهی را
سیری نبود نعمت آگاهی را
کی درد طلب کم شود از شربت وصل
دریا نبرد تشنگی ماهی را