دریغ آخر ز روی من چه میداری نگاهی را
رسد خورشید بر دیوار و بیند روی کاهی را
بسوزد بر سر آتش چو عنبر زلف مشکینش
اگر در کار مهرویان کنم یک روز آهی را
به بالایت نخواهم کرد هرگز سرو را نسبت
که اندر معرض مویی بقا نبود گیاهی را
گنه کردم که بوسیدم دهانت، ور روم دوزخ
به صد جنت خریدارم چنین شیرین گناهی را
به بوسه گفتم از لعلت ستانم داد خود، اما
تو حیران ماندهای بسیار، چون من دادخواهی را
چه گویی پند ای اهل سلامت با من گمراه
که من بی شاهد و مطرب نیابم روی راهی را
ز ناصر دامن اندر چید از نخوت سگ کویت
که عاری باشد آری از گدایی پادشاهی را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به عشق و زیبایی میپردازد و احساسات عمیق خود را نسبت به معشوق بیان میکند. او از نگاه معشوق و تأثیر آن بر زندگیاش سخن میگوید و میگوید که خواستار توجه اوست. شاعر به زیبایی زلف و لب معشوق اشاره میکند و گناهی که ممکن است در مسیر عشق انجام دهد را با خوشحالی میپذیرد. او اعتراف میکند که بدون عشق نمیتواند راهی برای رسیدن به خوشبختی بیابد و در نهایت به ناکامی خود در جستجوی محبت اشاره میکند. همچنین به موضوع سلطنت و مقام اشاره میکند و نشان میدهد که برخی از زیباییها و خواستهها تنها جنبه ظاهری دارند.
هوش مصنوعی: نکنه که از روی من غافل هستی، در حالی که نور خورشید بر دیوار میتابد و چهرهی من را که به رنگ کاهی است، میبیند.
هوش مصنوعی: اگر روزی بخواهم با آهی در مورد زیبایی مهروبان سخن بگویم، دلم میسوزد مانند عنبر که در آتش میسوزد، و آن زیبایی را بینهایت دوست دارم.
هوش مصنوعی: هرگز به قد و قامت تو نمیتوانم درخت سرو را تشبیه کنم، چون در سایه یک تار موی تو، هیچ گیاهی نمیتواند دوام بیاورد.
هوش مصنوعی: من اشتباه کردم که دهانت را بوسیدم، اگر هم بروم به دوزخ، برای این گناه شیرین، حاضر به خرید صد جنت هستم.
هوش مصنوعی: به او گفتم که از لبهای شیرینت به من ببخش، اما تو در حیرت ماندهای، درست مانند من که در پی دادخواهیام.
هوش مصنوعی: ای اهل سلامت، چه چیزی میخواهید به من بگویید؟ من گمراهی هستم و بدون نشانه و شادی نمیتوانم راه درست را پیدا کنم.
هوش مصنوعی: از ناصر چنان که گویی دستاوردی از خود ندارد، فقط ناز و خودپسندی دارد؛ چون که هیچ چیز او را از بینیازی و بزرگی پادشاهی دور نمیکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بحمدالله که صحت داد ایزد پادشاهی را
برآورد از سر نو بر سپهر حسن ماهی را
معاذالله! اگر می کاست یک جو خرمن حسنش
بباد نیستی می داد هر برگ گیاهی را
چو پا برداشتی، ای نرگس رعنا، بغمازی
[...]
زر و سیم جهان در پرده دارد عمر کاهی را
به قدر فلس باشد خار زیر پوست ماهی را
گر از روشندلانی، صبر کن بر داغ ناکامی
که آب زندگی هرگز نیندازد سیاهی را
مدان از بی گناهی گردهان عذر نگشایم
[...]
مخواه از دوستان ای دوست عذر کمنگاهی را
که هم چشم تو خواهد کرد آخر عذرخواهی را
نه خورشید است دارد داغ های او فلک بر دل
ز شب هر صبحدم میافکند داغ سیاهی را
شهادت بر جراحتهای دل داد اشک و نشنیدی
[...]
محبت از دل ما شُسته نقش کینهخواهی را
زیارت میکند چون کعبه برق ما سیاهی را
ز فیض پرتو دل شکرها دارم درین گلشن
که گلچین چراغم کرده باد صبحگاهی را
شهان را چشم بر عالم گشودن عیب میباشد
[...]
دلم در نازکی باج از پر پروانه می گیرد
بشوی از نرگس خود، سرمه آتش نگاهی را
رخ آن گلعذار از بس که شاداب است، می ترسم
که موج تازگی شوید ز ابرویش سیاهی را!
چو آن سرو چمان را برکنار جو گذار افتد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.