راه یک دان نه دو باشد راه حق

این سخن را گوش کن از شاه حق

چون شوی گمره تو اندر راه حق

گمرهی باشی به پیش شاه حق

رو بحجّت کار کن با شاه حق

زآنکه اعمی را نباشد راه حق

هرکه راهی یافت اندر راه حق

شد ز نور مهر او آگاه حق

رفض برگشتن بود از راه حق

خود تو برگشتی ز راه شاه حق

هم رسیده بودم از درگاه حق

هم مهلل آمدم در راه حق

چون نمیپیچید هیچ از راه حق

بود گستاخیش با درگاه حق

تن فدا کن هر زمان در راه حق

تا شود این جان توآگاه حق

با قد خم گشته روگردان مشو از راه حق

بر در دیگر مزن این حلقه جز درگاه حق

شد هوا تاریک از اسپاه حق

تا بگوید هر که کشت از راه حق

اینچنین فرمود آن آگاه حق

شد برابر با نفسها راه حق

توبه مقبول است در درگاه حق

تا دم مرگست باز آن راه حق

مکن ناامیدم ز درگاه حق

چرا میکنی دورم ازراه حق

پس‌ بدانسان هر که‌ شد در راه حق‌

گشت‌ جانش‌ محرم درگاه حق‌

تحفه‌ای خواهم به خاطرخواه حق

بلکه افتد قابل درگاه حق