فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۲ - پاسخ دادن رامین ویس را
جوابش داد رامین گفت ماها
ز غم خواهد مرا کردن تباها
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۱ - آشکار شدن رامین بر شاه موبد
جهان افروز رامین گفت شاها
نکو ناما به شاهی نیکخواها
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب التاسع فیالحکمة والامثال و مثالب شعراءالمدّعین ومذّمةالاطباء والمنجّمین » بخش ۴۵ - فی تفصیل العلل و بیانالامراض
سل فساد مزاج و سوداها
بس ذبول آورد به اعضاها
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰
اری فیالنوم ما طالت نواها
زمانا طاب عیشی فی هواها
به جامی کز می وصلش چشیدم
همی دارد خمارم در بلاها
عرانی السحر ویحک ما عرانی
[...]
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲۴ - مصاف کردن نوفل بار دوم
من کامدم از پی دعاها
مستغنیام از چنین جفاها
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۶ - ختم کتاب به نام شروانشاه
شاها ملکا جهان پناها
یک شاه نه بل هزار شاها
عطار » هیلاج نامه » بخش ۳۹ - سؤال کردن سلطان بایزید از منصور از جان و جانان
ز عشقت جان جمله سوخت شاها
ترا دیدند اینجا جان پناها
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۹ - جواب دادن ابلیس آن شخص سؤال کننده را
حقیقت کردم اینجاگاه شاها
تراگستاخی اکنون جان پناها
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳
عشق تو آورد قدح پر ز بلاها
گفتم می مینخورم پیش تو شاها
داد می معرفتش آن شکرستان
مست شدم برد مرا تا به کجاها
از طرفی روح امین آمد پنهان
[...]
سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۹ - آگاهی فغفور شاه از حال جمشید
ملک زاده ملک را گفت شاها
کواکب لشکرا، گردون پناها!
سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۳۵ - عاشق شدن خورشید بر جمشید
زمین بوسید خسرو گفت شاها
به برج نیکویی تابنده ماها
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » اشعار پراکنده » شمارهٔ ۱۳
از روی تو بر مصحف چون نور فتد ماها
از طره مشکینت خوانیم دراو طاها
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۷ - چهره شاهد سخن به زیور خطاب آراستن و مهر ختم بر سعادت از خاتم نبوت خواستن
طره ات سود همه سوداها
انتخابی ز حروفش طاها
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۱۱۸ - جنگ رام با لو و کش و خسته شدن رام از دست ایشان
نخستین کرد بر هر یک دعاها
پس آنگه گفت یک یک ماجراها
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۵
تاراجگرگل بود بدمستی اجزاها
کهسار تهی گردید از شوخی میناها
مستقبلاین محفل جز قصهٔ ماضی نیست
تا صبحدم محشر دی خفته به فرداها
دشوار پسندیها بر ماگره دل بست
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۶
گر لعل خموشتکند آهنگ نواها
دشنام، دعاها و بروهاست، بیاها
خوبان به ته پیرهن از جامه برونند
در غنچه ندارندگل این تنگ قباها
رحمت ز معاصی به تغافل نشکیبد
[...]