ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۵۵۶
زد شعله به دل آتش پنهانی من
زاندازه گذشت محنت جانی من
معذورم اگر سخن پریشان افتاد
معلوم شود مگر پریشانی من
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الاوّل: در توحید باری تعالی » بخش ۴ - فصل تنزیه قِدم
گفت گنجی بُدم نهانی من
خُلق الخلق تا بدانی من
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثّالث: اندر نعت پیامبر ما محمّد مصطفی علیهالسّلام و فضیلت وی بر جمیع پیغمبران » بخش ۴۰ - فی مذمّة اهل التّعصّب و نصیحة الفریقین وفّقهما اللّٰه تعالی
گرچه پیرم به زندگانی من
تو ببخشای بر جوانی من
فلکی شروانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷ - نقل از سفینه فرخ
ای غمت برده شادمانی من
بی تو تلخ است زندگانی من
به سر تو که با تو نتوان گفت
صفت رنج و ناتوانی من
از جوانی و حسن خویش بترس
[...]
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۱ - بردن سرهنگ بهرامگور را به مهمانی
خواست رفتن از مهربانی من
در سر مهر زندگانی من
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۶ - نشستن بهرام روز شنبه در گنبد سیاه و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم اول
تا شوی آگه ز نهانی من
بهره یابی ز مهربانی من
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۸
ای دل و جان زندگانی من
غم تو برده شادمانی من
کردم از چشم و دل شراب و کباب
می نیایی به میهمانی من
دو جهان ترک کردهام که توی
[...]
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۴۵ - در سؤال کردن در صفات مرگ و حیات یافتن آنجا فرماید
یکی باشد نباشد ثانی من
نه دانائی و نی نادانی من
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۳
کجایی ای بدو لب آب زندگانی من ؟
کجایی ای غم تو اصل شادمانی من؟
ببوی وصل توام زنده، وز غمت مرده
اگر چه فارغی از مرگ و زندگانی من
بپرس حال دل من بشرح از غم خویش
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۷۷
به من نگر به دو رخسار زعفرانی من
به گونه گونه علامات آن جهانی من
به جان پیر قدیمی که در نهاد من است
که باد خاک قدمهاش این جوانی من
تو چشم تیز کن آخر به چشم من بنگر
[...]
حکیم نزاری » مثنوی روز و شب » بخش ۲۲ - داستان میراث قطب الدین حیدر
بعد از این شد گران گرانی من
تلخ شد ذوق زندگانی من
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۸۵
گر حقیقت نشدت واقعه جانی من
زلف را پرس که از کیست پریشانی من
پیش نه آینه آشوب جهانی بنگر
تا بدانی صنما موجب حیرانی من
غمزه هایت به فسون در دل من در رفته
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸۸ - کشیدن اجل، شمشیر الوقت سیف قاطع، بر سر تاجوران سر پر، و شهادت آن بهشتیان بر دست زبانی چند، و گزاردن تیغ بر سر ایشان به خبر مشهور، که «السیف محاء الذنوب»
چو دولت دور گشت از خانی من
دولرانی است دولت رانی من
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۶۰ - رفتن زلیخا در روز به بام قصر خویش و از آنجا نظاره بام زندان کردن و بر مفارقت یوسف ناله و زاری برداشتن
دل من هست با زندانی من
از آنست این همه حیرانی من
هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۱۵ - حال عشق شاهزاده با گدا
جانگدازست ناتوانی من
مرگ بهتر ز زندگانی من
هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۴۰ - نامه نوشتن خسرو و خواستن شهزاده را از سیاحت کنار دریا
میوهٔ باغ زندگانی من
نقد گنجینهٔ جوانی من
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۹۲ - وله ایضا
ای شهریار ذیشان کز غایت بزرگی
شان تو بینیاز است از مدح خوانی من
گرد بنای حسنت هست آهنین حصاری
از پاس دعوت خلق چون پاسبانی من
این پاسبانی اما چون دولت تو باقیست
[...]