گنجور

 
مولانا

به من نگر به دو رخسار زعفرانی من

به گونه گونه علامات آن جهانی من

به جان پیر قدیمی که در نهاد من است

که باد خاک قدم‌هاش این جوانی من

تو چشم تیز کن آخر به چشم من بنگر

مدزد این دل خود را ز دلستانی من

بر این لبم چو از آن بخت بوسه‌ای برسید

شکر کساد شد از قند خوش زبانی من

به گوش‌ها برسد حرف‌های ظاهر من

به هیچ کس نرسد نعره‌های جانی من

بس آتشی که فروزد از این نفس به جهان

بسی بقا که بجوشد ز حرف فانی من

ز شمس مفخر تبریز تا چه دیدستم

که بی‌قرار شدستند این معانی من

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۲۰۷۷ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
کمال‌الدین اسماعیل

کجایی ای بدو لب آب زندگانی من ؟

کجایی ای غم تو اصل شادمانی من؟

ببوی وصل توام زنده، وز غمت مرده

اگر چه فارغی از مرگ و زندگانی من

بپرس حال دل من بشرح از غم خویش

[...]

محتشم کاشانی

کجائی ای گل گلزار زندگانی من

کجائی ای ثمر نخل شادمانی من

ز دیده تا شدی ای شاخ ارغوان پنهان

به خون نشانده مرا اشک ارغوانی من

بیا ببین که که فلک از غم جوانی تو

[...]

صائب تبریزی

رحیم شد دل دشمن ز ناتوانی من

حصار آهن من گشت شیشه جانی من

ز خار سبز به رهرو نمی رسد آسیب

ز کامرانی خصم است کامرانی من

نیارمید چو موج سراب نیم نفس

[...]

سلیم تهرانی

ز عمر رفته چه نقصان به کامرانی من

بود شکوفه ی پیری، گل جوانی من

چو تب مفارقت از من گزید، می میرم

که آتش است چو شمع آب زندگانی من

چمن به باد خزان داده ام، نمانده گلی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه