عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۴۶ - باقی قصه ورقه و گلشاه
دریغ آن همه مهربانی تو
دریغ آن نشاط و جوانی تو
سنایی » طریق التحقیق » بخش ۷۲ - و الشمس و ضحاها و القمر اذا تلاها
یوسف مصر آسمانی، تو
کدخدای همه جهانی تو
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الاوّل: در توحید باری تعالی » بخش ۴۳ - فی توکل العجوز
این یکی گفت میندانی تو
او چه داند ز زندگانی تو
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الخامس فی فضیلة العلم، ذکر العلم اربح لانّ فضله ارجح » بخش ۱۷ - اندر جان و دل و تن گوید
دل بود راه آن جهانی تو
لیک دل را ز دِه ندانی تو
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّابع فصل فیالغرور و الغفلة والنسیان و حبّالامانی والتّهور فی امور الدّنیا و نسیانالموت والبعث والنشر » بخش ۲۴ - فی تسلّی قلوب الاخوة والاخوات
قصّهٔ یوسف ار ندانی تو
چون ز قرآن همی نخوانی تو
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثامن ذکرالسطان یستنزلالامان » بخش ۴۸ - در مدح شیخالامام جمالالدّین ابونصر احمدبن محمّدبن سلیمان الصغانی
روح را تازه میزبانی تو
غذی صدهزار جانی تو
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب التاسع فیالحکمة والامثال و مثالب شعراءالمدّعین ومذّمةالاطباء والمنجّمین » بخش ۴۵ - فی تفصیل العلل و بیانالامراض
وانکه او را صداع خوانی تو
رعشه و وجع راس دانی تو
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۷ - نشستن بهرام روز یکشنبه در گنبد زرد و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم دوم
با همه خوبی و جوانی تو
پادشاهی و کامرانی تو
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۸ - نشستن بهرام روز دوشنبه در گنبد سبز و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم سوم
سوختم در غم ِ نهانیِ تو
رفت جانم ز مهربانی تو
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۴
گر چنین سنگدل بمانی تو
وه که بس خونها برانی تو
چه بلایی بر اهل روی زمین
از بلاهای آسمانی تو
از تو صد فتنه در جهان افتاد
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۵
دلا چون کس نخواهد ماند دایم هم نمانی تو
قدم در نه اگر هستی طلبکار معانی تو
گرفتم صد هزاران علم در مویی بدانستی
چو مرگت سایه اندازد سر مویی چه دانی تو
چو کامت بر نمیآید به ناکامی فرو ده تن
[...]
عطار » مختارنامه » باب اول: در توحیدِ باری عزّ شأنه » شمارهٔ ۴۵
ای آن که به حکم، ملک میرانی تو
وز دل، خطِ نانوشته، میخوانی تو
گر باتو نگویم که چگویم در دل
نا گفته وناشنیده میدانی تو
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات » شمارهٔ ۲۲
در درد اگر طالب درمانی تو
بیهوده چرا به درد درمانی تو
جز هست کننده هر چه هست است تویی
افسوس که قدر خود نمی دانی تو
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۸۶ - در بیان آنکه حق تعالی دنیا را که ممات است حیات نمود بخلق و عقبی را که حیات است ممات نمود. و در تقریر آنکه الجوع طعام اللّه یحیی به ابدان الصدیقین.
در رهش شو فنا که مانی تو
گرد نادان که تا بدانی تو