فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۱۴
چو این گفته شد سوی مهمان گذشت
ابا چامه و چنگ نالان گذشت
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸
بس آه کم ز عشق تو از آسمان گذشت
بس اشک کم ز هجر تو از دیدگان گذشت
هم جانم از فراق توایجان بلب رسید
هم کاردم ز هجر تو از استخوان گذشت
در آب دیده غرقم و این از همه بتر
[...]
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۳ - در نعت پیغمبر اکرم
اگر خضر بر آب حیوان گذشت
محمد ز سرچشمهٔ جان گذشت
عطار » منطقالطیر » بیان وادی حیرت » حکایت دختر پادشاه که بر غلامی شیفته شد و تحیر غلام پس از وصل در عالم بیخبری
آنچ تنها بر من حیران گذشت
بر کسی هرگز ندانم آن گذشت
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۳
مهی گذشت که آن مه به سوی ما نگذشت
شبی نرفت که بر جان ما بلا نگذشت
مرا ز عارض او دیر شد گلی نشکفت
چو گلبنی که بر او هیچ گه صبا نگذشت
گذشت در دل من صد هزار تیر جفا
[...]
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۰
صبحدم ذوقی ندارد بی تو در بستان گذشت
درد دل دارم ز تو نتوانم از درمان گذشت
هیچ مشکلتر ز هجر جان گداز یار نیست
چون بگویم شدّت هجران من آسان گذشت
راستی سرویست قدّش در سرابستان جان
[...]
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲
وقت گلم تمام به آه و فغان گذشت
چون بگذرد خزان که بهارم چنان گذشت
زین انجمن چه دید که بیرون نمی رود
دیوانه یی که از سر کون و مکان گذشت
سهلست اگر کنند ز جامی مضایقه
[...]
هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۷۹
دل چه باشد کز برای یار ازان نتوان گذشت
یار اگر اینست، بالله می توان از جان گذشت
از خیال آن قد رعنا گذشتن مشکلست
راست میگویم، بلی، از راستی نتوان گذشت
جز بروز وصل عمر و زندگی حیفست حیف
[...]
سام میرزا صفوی » تذکرهٔ تحفهٔ سامی » صحیفهٔ دوم در ذکر سادات و علما » صحیفهٔ اول : در ذکر سادات رفیع الدرجات » ۱۱۳- امیر سعد الملک
شد فاش راز عشق من و کار از آن گذشت
کاز بیم غیر بر سر آن کو توان گذشت
وحشی بافقی » دیوان اشعار » ترکیبات » در سوگواری حضرت حسین«ع»
یاری نماند و کار ازین و از آن گذشت
آه مخدرات حرم ز آسمان گذشت
واحسرتای تعزیه داران اهل بیت
نی از مکان گذشت که از لامکان گذشت
دست ستم قوی شد و بازوی کین گشاد
[...]
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱
پیری رسید و موسم طبع جوان گذشت
ضعف تن از تحمل رطل گران گذشت
باریکبینیات چو ز پهلوی عینک است
باید ز فکر دلبر لاغر میان گذشت
وضع زمانه قابل دیدن دو بار نیست
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۴
از بس که تلخکام ازین ناتوان گذشت
آخر همای تیر تو از استخوان گذشت
پایم ز کوی او چه عجب گر بریده شد
تا کی به روی شیشه ی دل ها توان گذشت؟
گفتم حذر ز ناله ی من کن، فلک نکرد
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۵۵
می توان از گلشن فردوس دست افشان گذشت
از تماشای بناگوش بتان نتوان گذشت
یک سر مو بر تنم بی پیچ و تاب عشق نیست
تا کدامین آتشین جولان ازین میدان گذشت
خاکمال خجلت همکار خوردن مشکل است
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۵۶
برق چون ابر بهار از کشت من گریان گذشت
سیل گردآلود خجلت زین ده ویران گذشت
شوق چون پا در رکاب بیقراری آورد
می توان با اسب چون از آتش سوزان گذشت
گر چنین تبخال غیرت مهر لب گردد مرا
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۸۵
روزی که حرف عشق مرا بر زبان گذشت
چون خامه مد زخم من از استخوان گذشت
هر رخنه قفس دری از فیض بوده است
صد حیف ازان حیات که در آشیان گذشت
یک بار دست در کمر بلبلان نزد
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۴۱
گفتی نمی توان ز لب دلستان گذشت
گر بگذری ز وادی جان می توان گذشت
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱ - مثنوی رزمیه (کذا) (قندهارنامه)
ز فیل آنچنان خشت پران گذشت
کز ابر سیه برق رخشان گذشت
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۶
هر بی جگری ز تنگ دنیا نگذشت
هر گل بدن از خار تمنا نگذشت
زین بحر، گذر با دل نازک نتوان
با مشک حباب کس ز دریا نگذشت
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۶
جان چیست؟ عمر من که نیارم از آن گذشت
نتوان گذشت از تو ز جان می توان گذشت
بی طالعی نگر که به گوشش نمی رسد
با آنکه شور ناله ام از آسمان گذشت
از آبگینه تیر ترازو نمی شود
[...]