وقت گلم تمام به آه و فغان گذشت
چون بگذرد خزان که بهارم چنان گذشت
زین انجمن چه دید که بیرون نمی رود
دیوانه یی که از سر کون و مکان گذشت
سهلست اگر کنند ز جامی مضایقه
با دل شکسته یی که تواند ز جان گذشت
بر باد بودی ار نشدی صرف گلرخان
این عمر بی بدل که چو آب روان گذشت
فکر کفن کنید که آن ترک تندخو
تیغی چنان رساند که از استخوان گذشت
گو برفروز چهره و بازار گرم کن
اکنون که عاشق از سر سود و زیان گذشت
فرهاد کار کرد فغانی که از وفا
رسمی چنان نهاد که نتوان ازان گذشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات غمگین و اندوهناک شاعر میپردازد. شاعر از گذر زمان و فراق شدید صحبت میکند و به حسی از تاسف و درد در زندگی اشاره دارد. او به بهار و خزان اشاره میکند و از آنچه از دست داده، افسوس میخورد. نیز به عشق و وفا مینگرد و اینکه در عشق واقعی، انسان باید با سختیها و چالشها روبرو شود. در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که زندگی به سرعت میگذرد و باید از لحظات آن بهره برد.
هوش مصنوعی: وقتی که من در اوج خوشی و شادابی بودم، زمان به سرعت گذشت و به صورت حسرت و اندوهی در آمد. حالا که به فصل خزان رسیدم، متوجه میشود که بهار زندگیام هم به همین سرعت و سادگی گذشت.
هوش مصنوعی: دیوانهای که به درک عمیقی از وجود و عالم رسیده، دیگر به خاطر چیزهای دنیوی و ظاهری از این جمع خارج نمیشود. او درک کرده که آنچه در اینجا وجود دارد فراتر از شکل و مکان است.
هوش مصنوعی: آسان است اگر کسی به خاطر دل شکستهاش از نوشیدن شراب خودداری کند، زیرا کسی که دلش شکسته میتواند از جان خود نیز بگذرد.
هوش مصنوعی: اگر عمر گرانبهای خود را صرف زیباییهای ظاهری نمیکردی، مانند آبی که به سرعت میگذرد، ممکن بود که اثر بیشتری از خود بر جای بگذاری.
هوش مصنوعی: ناراحتی و سختی را در نظر بگیرید، زیرا آن شخص خشمگین با حرکت تند خود، آسیب شدیدی وارد کرده است که حتی به عمق وجود انسان نفوذ کرده است.
هوش مصنوعی: بیا چهرهات را روشن کن و فضای زندگی را پر از نشاط کن، اکنون که عاشق به فراتر از مسائل مالی و مادی فکر میکند.
هوش مصنوعی: فرهاد به شدت برای عشقش تلاش کرد و با صدای دلنشینش نشان داد که وفاداری او به گونهای است که نمیتوان از آن چشمپوشی کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بس آه کم ز عشق تو از آسمان گذشت
بس اشک کم ز هجر تو از دیدگان گذشت
هم جانم از فراق توایجان بلب رسید
هم کاردم ز هجر تو از استخوان گذشت
در آب دیده غرقم و این از همه بتر
[...]
یاری نماند و کار ازین و از آن گذشت
آه مخدرات حرم ز آسمان گذشت
واحسرتای تعزیه داران اهل بیت
نی از مکان گذشت که از لامکان گذشت
دست ستم قوی شد و بازوی کین گشاد
[...]
پیری رسید و موسم طبع جوان گذشت
ضعف تن از تحمل رطل گران گذشت
باریک بینیت چو ز پهلوی عینک است
باید ز فکر دلبر لاغر میان گذشت
وضع زمانه قابل دیدن دو بار نیست
[...]
روزی که حرف عشق مرا بر زبان گذشت
چون خامه مد زخم من از استخوان گذشت
هر رخنه قفس دری از فیض بوده است
صد حیف ازان حیات که در آشیان گذشت
یک بار دست در کمر بلبلان نزد
[...]
از بس که تلخکام ازین ناتوان گذشت
آخر همای تیر تو از استخوان گذشت
پایم ز کوی او چه عجب گر بریده شد
تا کی به روی شیشه ی دل ها توان گذشت؟
گفتم حذر ز ناله ی من کن، فلک نکرد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.