صبحدم ذوقی ندارد بی تو در بستان گذشت
درد دل دارم ز تو نتوانم از درمان گذشت
هیچ مشکلتر ز هجر جان گداز یار نیست
چون بگویم شدّت هجران من آسان گذشت
راستی سرویست قدّش در سرابستان جان
چون رسیدی پیش او از راستی نتوان گذشت
گر دهی فرمان که بگذر از سر جان و جهان
من نیارم دلبرا از حکم و از فرمان گذشت
خلق گویندم سر و سامان به باد عشق داد
عاشقان آسان توانند از سر و سامان گذشت
سر چه ارزد در غمش سامان چه باشد در جهان
عاشق آن باشد که بتواند روان از جان گذشت
عقل می گوید به من بگذر ز کار و بار عشق
بگذرم از جان ولی نتوانم از جانان گذشت
من بعیدم از رخ چون عید فرّخ فال او
لاشه ی شخص ضعیفم بین که از فرمان گذشت
گفت راز عشق ننهفتی ز یاران گفتمش
قصّهٔ درد دل بیچارهٔ ما زان گذشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این قطعه احساس عمیق خود را نسبت به جدایی از محبوبش بیان میکند. او میگوید که صبحها بدون وجود معشوقش هیچ خوشی ندارد و درد دلش را نمیتواند برای کسی با درمان به اشتراک بگذارد. جدایی از یار برای او بسیار سخت و جانکاه است و او نمیداند چطور شدت این هجران را توصیف کند. او به زیبایی محبوبش اشاره میکند و میگوید حتی اگر بخواهد از جان و دنیایش بگذرد، نمیتواند از عشق و یاد او دست بکشد. عقل به او میگوید که باید از عشق گذشته و به زندگی عادی بازگردد، اما او نمیتواند از محبوبش جدا شود. وی به دوستانش میگوید که راز عشق را فاش نکرده و داستان دردش از عشقش را شرح میدهد. در نهایت، او به شدت وابستگی و عشقش به معشوقش اشاره میکند که هیچ چیزی در جهان برای او ارزش ندارد.
هوش مصنوعی: صبح بدون تو برایم هیچ لذتی ندارد، در باغ میگذرانم. درد دل از تو دارم و نمیتوانم به درمان آن فکر کنم.
هوش مصنوعی: هیچ چیز به اندازه دوری از محبوب و رنجی که از این فراق میکشم دشوار نیست، اما وقتی میگویم که این دوری برای من آسان گذشت، به نظر میرسد که وضعیتی که در آن هستم، غیرقابل تحمل است.
هوش مصنوعی: به راستی تو مانند سرو بلند و زیبایی هستی. وقتی در جستجوی او در دنیای فریب و دروغ به او رسیدی، نمیتوانی از راستگویی و صداقت دور شوی.
هوش مصنوعی: اگر فرمان دهی که از جان و دنیایم بگذرم، حاضر نیستم، ای دلبر، از حکم و فرمانت سرپیچی کنم.
هوش مصنوعی: مردم میگویند که به خاطر عشق، زندگی و آرامش خود را به باد دادهام، اما عاشقان به آسانی میتوانند از این زندگی و آرامش بگذرند.
هوش مصنوعی: سر چه ارزشی دارد در غم او؟ چه جایی در این دنیا وجود دارد؟ عاشق واقعی کسی است که بتواند جان خود را برای عشقش فدای کند.
هوش مصنوعی: عقل به من میگوید که از عشق و مشکلات آن بگذرم و حتی از جان خود هم بگذرم، اما نمیتوانم از محبوبم دل بکنم.
هوش مصنوعی: من از چهرهام که شاداب و زیبا باشد، دور هستم. او نشان خوبی برای من نیست و حالتی شبیه به وضعیت ضعیف من دارد که از دستورات سرپیچی کردهام.
هوش مصنوعی: گفتم که راز عشق را از دوستان پنهان نکردی، و من هم داستان درد دل بیچارهمان را برایت بازگو کردم و از آن زمان به بعد گذشت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل چه باشد کز برای یار ازان نتوان گذشت
یار اگر اینست، بالله می توان از جان گذشت
از خیال آن قد رعنا گذشتن مشکلست
راست میگویم، بلی، از راستی نتوان گذشت
جز بروز وصل عمر و زندگی حیفست حیف
[...]
می توان از گلشن فردوس دست افشان گذشت
از تماشای بناگوش بتان نتوان گذشت
یک سر مو بر تنم بی پیچ و تاب عشق نیست
تا کدامین آتشین جولان ازین میدان گذشت
خاکمال خجلت همکار خوردن مشکل است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.