گنجور

 
سلیم تهرانی

از بس که تلخکام ازین ناتوان گذشت

آخر همای تیر تو از استخوان گذشت

پایم ز کوی او چه عجب گر بریده شد

تا کی به روی شیشه ی دل ها توان گذشت؟

گفتم حذر ز ناله ی من کن، فلک نکرد

اکنون دگر چه سود که تیر از کمان گذشت

امشب ز شیونی که کشیدند بلبلان

پنداشتم به باغ مگر باغبان گذشت

از بس که خورد خون شهیدان عشق را

کار زمین کوی تو از آسمان گذشت

از شغل عشق نیست سر کفر و دین مرا

دیگر سلیم کار من از این و آن گذشت

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
جمال‌الدین عبدالرزاق

بس آه کم ز عشق تو از آسمان گذشت

بس اشک کم ز هجر تو از دیدگان گذشت

هم جانم از فراق توایجان بلب رسید

هم کاردم ز هجر تو از استخوان گذشت

در آب دیده غرقم و این از همه بتر

[...]

بابافغانی

وقت گلم تمام به آه و فغان گذشت

چون بگذرد خزان که بهارم چنان گذشت

زین انجمن چه دید که بیرون نمی رود

دیوانه یی که از سر کون و مکان گذشت

سهلست اگر کنند ز جامی مضایقه

[...]

وحشی بافقی

یاری نماند و کار ازین و از آن گذشت

آه مخدرات حرم ز آسمان گذشت

واحسرتای تعزیه داران اهل بیت

نی از مکان گذشت که از لامکان گذشت

دست ستم قوی شد و بازوی کین گشاد

[...]

کلیم

پیری رسید و موسم طبع جوان گذشت

ضعف تن از تحمل رطل گران گذشت

باریک بینیت چو ز پهلوی عینک است

باید ز فکر دلبر لاغر میان گذشت

وضع زمانه قابل دیدن دو بار نیست

[...]

صائب تبریزی

روزی که حرف عشق مرا بر زبان گذشت

چون خامه مد زخم من از استخوان گذشت

هر رخنه قفس دری از فیض بوده است

صد حیف ازان حیات که در آشیان گذشت

یک بار دست در کمر بلبلان نزد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه