از بس که تلخکام ازین ناتوان گذشت
آخر همای تیر تو از استخوان گذشت
پایم ز کوی او چه عجب گر بریده شد
تا کی به روی شیشه ی دل ها توان گذشت؟
گفتم حذر ز ناله ی من کن، فلک نکرد
اکنون دگر چه سود که تیر از کمان گذشت
امشب ز شیونی که کشیدند بلبلان
پنداشتم به باغ مگر باغبان گذشت
از بس که خورد خون شهیدان عشق را
کار زمین کوی تو از آسمان گذشت
از شغل عشق نیست سر کفر و دین مرا
دیگر سلیم کار من از این و آن گذشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد و رنجی که از ناکامیهای عشق و غمهای عاطفی به دوش میکشد سخن میگوید. او بیان میکند که با وجود تلخیهای بسیاری که تجربه کرده، تیر عشقش به دلش رسیده و خیلی چیزها برایش تمام شدهاند. شاعر از قطع رابطهاش با معشوق و پایان یافتن امیدش میگوید و یادآور میشود که نهتنها خودش بلکه همگان از دردها و نالههای عشق رنج میبرند. او تأکید میکند که عشقش فراتر از مسائل دینی و غیره است و به نوعی به سرنوشت خود resign کرده است.
هوش مصنوعی: به خاطر چنان تلخی که در زندگی و در کنار ناتوانیها تجربه کردهام، در نهایت تیر بدبختی به عمق وجودم نفوذ کرده است.
هوش مصنوعی: اگر پایم از راه او بریده شود، چه شگفتی دارد؟ تا کی میتوان بر دلهای شکسته و آسیبدیده تکیه کرد و به راه ادامه داد؟
هوش مصنوعی: به فلک گفتم که از نالهها و غمهای من دوری کن، اما او بیتوجهی کرد. حالا دیگر چه فایدهای دارد، وقتی که تیرها از کمان رها شدهاند و کار از کار گذشته است؟
هوش مصنوعی: امشب صدای بلبلان را که سر دادند، فکر کردم شاید باغبان از باغ عبور کرده است.
هوش مصنوعی: به خاطر این که خون شهیدان عشق آنقدر زیاد شده، کار زمینی تو از آسمان هم فراتر رفته است.
هوش مصنوعی: من در عشق به مرحلهای رسیدهام که دیگر به مسائل مذهبی یا کفر و دین فکر نمیکنم. حالا کار من فراتر از این حرفهاست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بس آه کم ز عشق تو از آسمان گذشت
بس اشک کم ز هجر تو از دیدگان گذشت
هم جانم از فراق توایجان بلب رسید
هم کاردم ز هجر تو از استخوان گذشت
در آب دیده غرقم و این از همه بتر
[...]
وقت گلم تمام به آه و فغان گذشت
چون بگذرد خزان که بهارم چنان گذشت
زین انجمن چه دید که بیرون نمی رود
دیوانه یی که از سر کون و مکان گذشت
سهلست اگر کنند ز جامی مضایقه
[...]
یاری نماند و کار ازین و از آن گذشت
آه مخدرات حرم ز آسمان گذشت
واحسرتای تعزیه داران اهل بیت
نی از مکان گذشت که از لامکان گذشت
دست ستم قوی شد و بازوی کین گشاد
[...]
پیری رسید و موسم طبع جوان گذشت
ضعف تن از تحمل رطل گران گذشت
باریک بینیت چو ز پهلوی عینک است
باید ز فکر دلبر لاغر میان گذشت
وضع زمانه قابل دیدن دو بار نیست
[...]
روزی که حرف عشق مرا بر زبان گذشت
چون خامه مد زخم من از استخوان گذشت
هر رخنه قفس دری از فیض بوده است
صد حیف ازان حیات که در آشیان گذشت
یک بار دست در کمر بلبلان نزد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.