نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۲۵ - حکایت سلیمان با دهقان
مملکتش رخت به صحرا نهاد
تخت بر این تختهٔ مینا نهاد
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷ - در مدح ابونصر احمد فرماید
آفتاب رای صاحب تخت بر جوزا نهاد
افسر پیروز بختش روی بر بالا نهاد
در دریای خداوندی ابو نصر احمد آنک
موکب بخت ابد بر منکب جوزا نهاد
آن خداوندی که بر حق پایه اقبال او
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶
عشق شوری در نهاد ما نهاد
جان ما در بوتهٔ سودا نهاد
گفتگویی در زبان ما فکند
جستجویی در درون ما نهاد
داستان دلبران آغاز کرد
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷
عشق شوقی در نهاد ما نهاد
جان ما را در کف غوغا نهاد
فتنهای انگیخت، شوری درفکند
در سرا و شهر ما چون پا نهاد
جای خالی یافت از غوغا و شور
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۹۹
زاهد ما دوش باز در ره بت پا نهاد
دین قلندر گرفت، خانه یغما نهاد
دل که به تسبیح داشت در خم زنار بست
سر که به محراب بود پیش چلیپا نهاد
گفت صنم، «زان ماست، هر که همه تر کند»
[...]
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۶۲ - برگشتن سام از پای قصر و سر به کوه و بیابان گذاشتن
عنان برزده سر به صحرا نهاد
سرشکش روان رو به دریا نهاد
ناصر بخارایی » قصاید » شمارهٔ ۲۳ - در موعظه و بی اعتباری دنیا
ایزد اساس قصر بقا بر فنا نهاد
بنیاد خاک بر سر باد هوا نهاد
ما را چو دانه خرد کند آسیای چرخ
کو معنی دقیق در این آسیا نهاد
کرد از وجود قافله سوی عدم روان
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳۹
عاشقی کو سر به پای ما نهاد
روی خود در جنت المأوا نهاد
از سر دنیی و عقبی درگذشت
هر که پا با ما درین دریا نهاد
بر در میخانه هر کو بار یافت
[...]
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۷۶
دست قدرت بر عذارت خال مشکین تا نهاد
جان فتاد از غم بر آتش، دل بر آن سودا نهاد
تا که ترک سر نگویی، دعوی عشقش مگو
زان که با سودای سر، در عشق نتوان پا نهاد
دل ز زلفش برگرفتم تا نهم جای دگر
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۶۶ - تنگدل شدن سلامان از ملامت پدر و روی در صحرا نهادن و آتش افروختن و با ابسال به هم به آتش درآمدن و سوخته شدن ابسال و سالم ماندن سلامان
روی با ابسال در صحرا نهاد
در فضای جانفشانی پا نهاد
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۶ - در کیفیت معراج رفتن آن جناب افضل التحیه و الثنا
پس از عهد بر پشت او پا نهاد
در اول قدم پا بر اقصی نهاد
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۷
مشاطه تا به روی تو زلف دوتا نهاد
بس مرغ دل که پای به دام بلا نهاد
بی چون اگر گناه شمارد نگاه را
پس در رخ تو این همه خوبی چرا نهاد
نوشینی لبت ز ظلمت خط گشت آشکار
[...]
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۰۰ - عراقی همدانی قُدِّسَ سِرُّه
عشق شوری در نهاد ما نهاد
جان ما در بوتهٔ سودا نهاد
گفتگویی در زبانِ ما فکند
جستجویی در درون ما نهاد
دمبدم در هر لباسی رخ نمود
[...]
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۰۰ - عراقی همدانی قُدِّسَ سِرُّه
عشق شوری در نهاد ما نهاد
جان ما در بوتهٔ سودا نهاد
صفی علیشاه » زبدة الاسرار » دفتر اول » بخش ۱۵ - در بیان سواری آن یکه تاز عرصه وحدت و میدان دار میدان هویت و رُفرُف سوار معراج ولایت و تعریف ذوالجناح آن جناب فرماید
چون به میدان شهادت پا نهاد
پا برون از ملک اَو اَدنی نهاد