ظهیر فاریابی » رباعیات » شمارهٔ ۴۸
چو شمع تنم ز دل به جان می آید
جانم به لب از تاب زبان می آید
زین آتش دل خوشم چنان می آید
کز آتش آب در دهان می آید
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » رباعیات الحاقی » شمارهٔ ۴۷
از رنگ رخش گل به فغان می آید
وز لعل لبش شکر به جان می آید
چاهی است معلّق زنخش می بینی
کز دیدنش آب در دهان می آید
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰۶
یا رب این بوی خوش از روضه جان میآید
یا نسیمیست کز آن سوی جهان میآید
یا رب این آب حیات از چه وطن میجوشد
یا رب این نور صفات از چه مکان میآید
عجب این غلغله از جوق ملک میخیزد
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳۴
از دل رفته نشان میآید
بوی آن جان و جهان میآید
نعره و غلغله آن مستان
آشکارا و نهان میآید
گوهر از هر طرفی میتابد
[...]
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۱۲
بانگ مستی ز آسمان میآید
مستی ز فلک نعرهزنان میآید
از نعرهٔ او جان جهان میشورد
کان جان جهان از آن جهان میآید
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۹
آن نه عشق است که از دل به دهان میآید
وان نه عاشق که ز معشوق به جان میآید
گو برو در پس زانوی سلامت بنشین
آن که از دست ملامت به فغان میآید
کشتی هر که در این ورطه خونخوار افتاد
[...]
همام تبریزی » رباعیات » شمارهٔ ۴۹
باد سحری رقصکنان میآید
با مژده یار مهربان میآید
برخیز که تا بر سر ره بنشینیم
کآواز درای کاروان میآید
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳۱
سبزهها میدمد و آب روان میآید
ابر چون دیده من گریهکنان میآید
از پس گشتن صحرا و لب جوی و چمن
هوسی در دل هر پیر و جوان میآید
سر و بالای من از من شده، زانم ناخوش
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۹
آن سرو خرامان که چنان می آید
از رفتن او دلم بجان می آید
زلفش که دم از نافه تاتار زند
مشک ختنست و بوی آن می آید
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۳
یار میآید و در دیده چنان میآید
که پری پیکری از عالم جان میآید
سر سودای تو گنجی است نهان در دل من
به زیان میرود آن چون به زبان میآید
من گرفتم که ز عشق تو حکایت نکنم
[...]
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۲
از لب او سختی چون به زبان میآید
گوییا آب حیاتی به دهان میآید
خواهد آمد ز منت تیر بلا بر جان گفت
در دل خسته مراه نیز چنان میآید
بر در او نه منم آمده جان بر کف دست
[...]
ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۳
تن سرگشته ز هجر تو به جان میآید
همچو شمع آتشم از دل به زبان میآید
گر بگویم سخنی همچو میانت باریک
عقدهای چون کمر تو به میان میآید
میکَشد بار فراق تو دلم بار دگر
[...]
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹۹
بر دلم جز جفا نمی آید
وز تو بوی وفا نمی آید
از طبیب دلم مسلمانان
هیچ بوی دوا نمی آید
گفته بود او درآیم از در وصل
[...]
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۵
نام لبت چون به زبان میآید
آب حیاتم به دهان میآید
هر نفسی پیش لب جانبخشت
خضر به دریوزهٔ جان میآید
رخش جفا بر سر ما میرانی
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۳
نه ز جهدم به کف بخت عنان میآید
نه به زورم زه دولت به کمان میآید
نه مرا بازوی قایم نه مرا دیده راست
همه بیقصد خدنگم به نشان میآید
تو که آسودهدلی از نفسم سود مخواه
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۰
صبحست و خروش بلبلان میآید
برخیز که سنگ در فغان میآید
این ناله مرغان سحر پیغامیست
کز بیداران به خفتگان میآید
میرداماد » دیوان اشراق » غزلیات » شمارهٔ ۲۲
آفت تقوی ما جلوه کنان می آید
خوش شراری به سر خرمن جان می آید
عمرها رفت پس از سوختن ما و هنوز
بوی مهر تو ز خاکسترمان می آید
روزی از دیده گذشتی تو و خون از مژه ام
[...]
میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۱۵۳
شد تن همه دل دلستان می آید
دل خود همه تن شد که روان می آید
ای جان مجازی از جسد بیرون رو
کآن یار حقیقتی چو جان می آید
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۲۶
از لب خلق دم باد خزان میآید
بوی کافور ازین مردهدلان میآید
باده پاک گهر چشم مرا دریا کرد
کار سنگ یده از رطل گران میآید
دست بر خاطر آگاه ندارد شیطان
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۷۱
ز ماه نوگشاد عقده دلها نمی آید
گره وا کردن از یک ناخن تنها نمی آید