نه ز جهدم به کف بخت عنان میآید
نه به زورم زه دولت به کمان میآید
نه مرا بازوی قایم نه مرا دیده راست
همه بیقصد خدنگم به نشان میآید
تو که آسودهدلی از نفسم سود مخواه
من که شوریدهام آتش به زبان میآید
سخن مردم دیوانه حقیقت دارد
در عبارت به اشارات نهان میآید
عشق در مملکت عقل چو سلطان گردد
روش و عادت دیگر به میان میآید
میکنم سور چو از خانه علایق برود
میدهم خیر چو از راه زیان میآید
همه بر خویش ز بیم دم آخر لرزند
جای ذوق است که کشتی به کران میآید
مرد درگاه و سراپرده عزت نبود
هرکه دامن به سر پای کشان میآید
وصل جویان تو بر روی نسیمی گردند
که ازو بوی تلف کاری جان میآید
طاقت جور و جفا نیست تنگ حوصله را
گریه چون زور کند دل به فغان میآید
این که با طبع شبابست «نظیری » چه عجب
میرود پیر به میخانه جوان میآید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یا رب این بوی خوش از روضه جان میآید
یا نسیمیست کز آن سوی جهان میآید
یا رب این آب حیات از چه وطن میجوشد
یا رب این نور صفات از چه مکان میآید
عجب این غلغله از جوق ملک میخیزد
[...]
آن نه عشق است که از دل به دهان میآید
وان نه عاشق که ز معشوق به جان میآید
گو برو در پس زانوی سلامت بنشین
آن که از دست ملامت به فغان میآید
کشتی هر که در این ورطه خونخوار افتاد
[...]
سبزهها میدمد و آب روان میآید
ابر چون دیده من گریهکنان میآید
از پس گشتن صحرا و لب جوی و چمن
هوسی در دل هر پیر و جوان میآید
سر و بالای من از من شده، زانم ناخوش
[...]
یار میآید و در دیده چنان میآید
که پری پیکری از عالم جان میآید
سر سودای تو گنجی است نهان در دل من
به زیان میرود آن چون به زبان میآید
من گرفتم که ز عشق تو حکایت نکنم
[...]
از لب او سختی چون به زبان میآید
گوییا آب حیاتی به دهان میآید
خواهد آمد ز منت تیر بلا بر جان گفت
در دل خسته مراه نیز چنان میآید
بر در او نه منم آمده جان بر کف دست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.