سبزهها میدمد و آب روان میآید
ابر چون دیده من گریهکنان میآید
از پس گشتن صحرا و لب جوی و چمن
هوسی در دل هر پیر و جوان میآید
سر و بالای من از من شده، زانم ناخوش
که به گلزار بسی سرو روان میآید
جان کشم پیش و جهان هم، اگرم دست دهد
اندر آن راه که آن جان جهان میآید
نه همانا که من امشب بکشم تا به سحر
کای صبا، از تو مرا بوی فلان میآید
اینکه آن شوخ همیآید و خلقی بیهوش
مرده را مژده رسانید که جان میآید
منه، ای باد، فزون بار غبارش زین بیش
که گرانبار دل و جان کسان میآید
کوه غم دارم و یک لحظه برون میریزم
بر دل نازکش آن نیز گران میآید
خسروا، دست به فتراک امید که زدی؟
تو سنی دان که نه در ضبط عنان میآید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف زیباییهای طبیعت و حال و هوای بهار میپردازد. سبزهها و آب روان به زندگی و نشاط اشاره دارند و ابرها به حالت اشک ریختن و غمگینی تشبیه شدهاند. شاعر احساساتی عمیق و هوسهای درونی خود را بیان میکند و به معشوقهاش میاندیشد. او از دلتنگیهایش میگوید و میخواهد از غمها رهایی یابد، در حالی که به زیباییهای طبیعت و عشق نیز اشاره دارد. شاعر نسبت به احساساتش، امید و آرزوهایی دارد که نشاندهندهی میل او به وصل و آرامش است.
هوش مصنوعی: سبزهها تازه و سرسبز میشوند و آب در جویها روان میگردد، اما ابرها مانند چشمان من، با حالتی غمگین و اشکآلود میآیند.
هوش مصنوعی: پس از گذر از دشتها، کنار جویها و در چمنزارها، احساسی در دل هر سالمند و جوانی شکل میگیرد.
هوش مصنوعی: چهره و روح من تحت تأثیر احساساتم قرار گرفتهاند؛ ناراحتم از اینکه در باغ، بسیاری از سروها به آرامی در حال آمدن هستند.
هوش مصنوعی: اگر بایستی جان خود را فدای چیزی کنم، حتی اگر دنیا هم پیش من باشد، این کار را انجام میدهم؛ چرا که به دنبال راهی هستم که در آن، حقیقتی باارزش و جانفزا ظهور کند.
هوش مصنوعی: من tonight احساس میکنم که به سمت سحر باید به تو نزدیک شوم، چون نسیم صبح، بوی خاصی از تو را به من میآورد.
هوش مصنوعی: یک نفر شوخی میکند و به دیگران خبر خوشی میدهد که کسی که بیهوش و در حال مرگ به نظر میرسد، دوباره زنده خواهد شد.
هوش مصنوعی: ای باد، دیگر از این بیشتر غبار نریز، چرا که دل و جان افراد دیگر به اندازه کافی سنگین و پریشان است.
هوش مصنوعی: من بار سنگینی از غم را حمل میکنم و حتی یک لحظه هم نمیتوانم این بار را از دل لطیفش خارج کنم؛ زیرا این کار هم بر او سخت خواهد بود.
هوش مصنوعی: آیا واقعا امیدوار بودی که بتوانی کنترل اوضاع را به دست بگیری؟ تو خود میدانی که این کار در دست تو نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یا رب این بوی خوش از روضه جان میآید
یا نسیمیست کز آن سوی جهان میآید
یا رب این آب حیات از چه وطن میجوشد
یا رب این نور صفات از چه مکان میآید
عجب این غلغله از جوق ملک میخیزد
[...]
آن نه عشق است که از دل به دهان میآید
وان نه عاشق که ز معشوق به جان میآید
گو برو در پس زانوی سلامت بنشین
آن که از دست ملامت به فغان میآید
کشتی هر که در این ورطه خونخوار افتاد
[...]
یار میآید و در دیده چنان میآید
که پری پیکری از عالم جان میآید
سر سودای تو گنجی است نهان در دل من
به زیان میرود آن چون به زبان میآید
من گرفتم که ز عشق تو حکایت نکنم
[...]
از لب او سختی چون به زبان میآید
گوییا آب حیاتی به دهان میآید
خواهد آمد ز منت تیر بلا بر جان گفت
در دل خسته مراه نیز چنان میآید
بر در او نه منم آمده جان بر کف دست
[...]
تن سرگشته ز هجر تو به جان میآید
همچو شمع آتشم از دل به زبان میآید
گر بگویم سخنی همچو میانت باریک
عقدهای چون کمر تو به میان میآید
میکَشد بار فراق تو دلم بار دگر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.