گنجور

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۱۷ - نامه فرستادن زال زر به نزدیک ارجاسپ گوید

 

به میدان کین رزم آن من است

کازین غم در آتش روان من است

عثمان مختاری
 

امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۳۲

 

هر چند که بر زمانه فرمان من است

فرمان تو بر تن و دل و جان من است

سلطان منم و عشق تو سلطان من است

من زان تو ام همه جهان زان من است

امیر معزی
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۳۰۳ - فرستادن باژ و کنیزکان و غلامان زیباروی بنزد کوش

 

همان شاه بشکوبش آن من است

گریزنده از بد به خانِ من است

ایرانشان
 

سنایی » طریق التحقیق » بخش ۷۷ - فصل فی ختم الکتاب

 

این سخنهاکه مغز جان من است

گر بد ارنیک شد زبان من است

سنایی
 

عبدالقادر گیلانی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲ - شب وصل حبیب

 

آن که آتش افکند درخلق جانان من است

وانکه می سوزد از آن رویش همین جان من است

تا شدم دیوانه پیشم قصر شه ویرانه است

کآسمان فیروزه ای ازطاق ایوان من است

عشق ورزیدم نهان ای وای بر من کین زمان

[...]

عبدالقادر گیلانی
 

نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۹ - نعت چهارم

 

خاک تو خود روضهٔ جان من است

روضهٔ تو جان و جهان من است

نظامی
 

باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۸

 

من آن گهرم که عقل کل کان من است

و این هر دو جهان، دو رکن از ارکان من است

کونین و مکان و ماوراء زنده به اوست

من جان جهانم، نه جهان جان من است

باباافضل کاشانی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۳ - فخریه

 

گره‌گشایِ سخن، خامهٔ توانِ من است

خزانه‌دارِ روان، خاطرِ روانِ من است

کشید زینِ من، این دیزهٔ هلال‌رکاب

از آنک شهپرِ روح‌القدس، عِنانِ من است

کنار و آستیِ کان چو بحر، پُر دُر شد

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳

 

یا رب آن ماه تمام، آن من است

که بقد سرو خرامان من است

با سر زلف پریشان، همه روز

در پی کار پریشان من است

عمر جاوید طمع میدارم

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴

 

این زبان کاندرین دهان من است

سبب محنت و زیان من است

در دهانم همیشه هست نهان

و آشکارا کن نهان من است

من بدو خرمم، که در همه حال

[...]

اثیر اخسیکتی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل دهم » بخش ۶ - مثنوی

 

لبت آب حیات جان من است

شوق پیدا غم نهان من است

عراقی
 

مجد همگر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵

 

ترک من کان دهنش پسته خندان من است

در شکر خنده لبش تنگ به دندان من است

هر زمانم ز لب خویش حیاتی بخشد

شد حقیقت که لبش چشمه حیوان من است

گفتمش دی که تو آرام دل و جان منی

[...]

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۷

 

جای غمت این دل پریشان من است

گنج هوست سینه ویران من است

از اول بیت قلب کن حرفی پنج

کآن نادره نام خوش جانان من است

مجد همگر
 

همام تبریزی » مثنویات » شمارهٔ ۷ - در وصف عشق

 

وان نه اندازه زبان من است

که بسی برتر از بیان من است

همام تبریزی
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۱

 

نتیجه‌ای که ز افکارِ نیم‌جانِ من است

وَبالِ چشم و دماغ و تن و توانِ من است

به روزنامهٔ سودایِ من، چنین مَنِگَر

مدادِ او، همه، از مغزِ استخوانِ من است

روانیِ سخن از سرعتِ تَفَکُّر نیست

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۲

 

گر رقیبش دشمن جان است رضوان من است

ورهمه مالک بود در راه او جان من است

آب حیوانی کزو شد زنده ی جاوید خضر

گر زمن پرسند خاک کوی جانان من است

من چه غم دارم اگر بر چشم اهل روزگار

[...]

حکیم نزاری
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۰

 

آن سوار کج کله کز ناز سلطان من است

بس خرابی ها کز او، در جان ویران من است

خون من در گردنم، کامروز دیدم روی او

چنگ من فردای محشر هم به دامان من است

هر که در جا حور دارد، خانه پندارد بهشت

[...]

امیرخسرو دهلوی
 
 
۱
۲
۳
۴