گنجور

عطار » اشترنامه » بخش ۱۴ - حكایت عیسی علیه السلام با جهودان

 

هست عیسی بر مثل جان شما

یک دو روزی هست مهمان شما

عطار
 

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۳۴ - در بیان آنکه حضرت مولانا قدسنا اللّه بسره العزیز تا در صورت بود نور او در آسمان و زمین میتافت. و چون از دنیا نقل فرمود و آفتاب جمالش از جهان پنهان شد، آن نور را با خود خواست بردن. پس آسمان و زمین نیز محروم خواستند ماندن. از اینرو میفرماید فما بکت علیهم السماء و الارض. – بیم آن بود که آسمان و زمین نماند و قیامت برخیزد. الاجهت فرزندان و بازماندگانش عالم قایم مانده است. اکنون عالم و عالمیان بطفیل اولاد او میزیند اولاد و خویشان و مریدان آنهااند که جنس ویند واقع اینست اگر دانند و اگر ندانند و هم در این معنی حدیث آمده است که ابدال امتی اربعون اثنان و عشرون بالشام و ثمانیة عشر بالعراق کلما مات واحد منهم ابدل اللّه مکانه واحداً آخرمن. الخلق فاذا جاء الامر قبضوا صدق اللّه. و در تقریر آنکه شیطان دشمنی است عظیم مکار و غدار. جز خدای تعالی کسی با او برنیاید. و معنی لاحول خوداینست که مرا آن قوت نیست که با او برآیم مگر بعون حق تعالی. آدم را علیه السلام با وجود آنکه خلیفۀ حق بود و عالم و دانا که و علم آدم الاسماء کلها بفریفت و راهزنی کرد و چندین سالش بیرون جنت سرگردان میداشت. از چنین دشمن چگونه شاید غافل بودن. پس هرکه عاقل باشد در خدا گریزد تا از مکر شیطان ایمن شود

 

بیشماراند رهزنان شما

همه تشنه بخون جان شما

سلطان ولد
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱

 

آمدم بار دگر بر سر پیمان شما

که ندارم پس ازین طاقت هجران شما

بر سرم افسر شاهی نبود خوشتر از آنک

دست و پا بسته بزنجیر بزندان شما

چون دوات ار چکد از دیده من خون سیاه

[...]

ابن یمین
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۲

 

آن تن ماست یا میان شما

وان دل ماست یا دهان شما

اگر آن ابرو است و پیشانی

نکشد هیچ‌کس کمان شما

جز کمر کیست آنک می‌گنجد

[...]

خواجوی کرمانی
 

ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶

 

گرفت ملک دلم حسن دلستان شما

به جای جان منی، جان ما و جان شما

به تنگنای دهان تو جای نقطه نبود

دقیق شد سخن از تنگی دهان شما

ز جای رفت دل تنگ غنچه چون سوسن

[...]

ناصر بخارایی
 

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲

 

ای فروغِ ماهِ حُسن‌، از روی رخشان شما

آبِ‌روی خوبی از چاه زَنَخدان شما

عزم دیدار تو دارد جانِ بر لب آمده

باز گردد یا برآید؟ چیست فرمان شما؟

کَس به دور نرگست طرفی نبست از عافیت

[...]

حافظ
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۱۲۴

 

ای فروغ حسن ماه از روی رخشان شما

آب روی خوبی از چاه زنخدان شما

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۱۲۴

 

می کند دل آرزوی سفره و خوان شما

زان که قوت جان بود پالوده و نان شما

کی بود یارب که اندر پیش ما جمع آورند

آن برنج روح افزای پریشان شما

خوان حلوائی همی بردند بس آراسته

[...]

صوفی محمد هروی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » ترکیب‌بندها » شمارهٔ ۷ - ترکیب بند در مدح امام ثامن ضامن علی بن موسی‌الرضا علیه التحیة والثناء

 

ای به شغل جرم بخشی گرم دیوان شما

مغفرت را گوش بخشایش به فرمان شما

عاصیان را در تنت از مژدهٔ جانی نو که هست

دوزخ اندر حال نزع از ابر احسان شما

طبع کاه و کهربا دارند در قانون عقل

[...]

محتشم کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳

 

ای فروغ شرع و دین از روی رخشان شما

آبروی طاعت از مهر محبان شما

عزم دیدار تو دارد، جان بر لب آمده

بازگردد یا برآید، چیست فرمان شما؟

خاک شد سرها بسی در انتظار مقدمت

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳

 

ای فروغ شرع و دین از روی رخشان شما

آبروی طاعت از مهر محبان شما

عزم دیدار تو دارد، جان بر لب آمده

بازگردد یا برآید، چیست فرمان شما؟

خاک شد سرها بسی در انتظار مقدمت

[...]

فیض کاشانی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۵

 

ای جگرها داغدا‌ر شوق پیکان شما

چاکهای دل نیام تیغ مژگان شما

ازشکست‌کار هاآشفته‌حالان نسخه‌ای‌ست

دفتر آشوب یعنی سنبلستان شما

شعله‌درجانی‌که‌خاک حسرت‌دیدار نیست

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۶

 

شور صد صحرا جنون‌گرد نمکدان شما

ای قیامث صبح‌خیز لعل خندان شما

چشم‌آهو حلقهٔ گرداب بحرحیرت است

درتماشای رم وحشی غزالان شما

عشرت‌ازرنگ‌است هرجاگل‌بساط‌آراشود

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۷

 

ای همه آیات قدرت ظاهر از شان شما

کارهای مشکل آفاق آسان شما

هر سری را کز رعونت‌ گردن افرازد به چرخ

مو‌کشان آرد قضا در راه جولان شما

سینهٔ حاسد که درهم‌ می‌فشارد تنگی‌اش

[...]

بیدل دهلوی
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱

 

برتر از عرش است ای عشاق، سیران شما

دور گردون هست تقلیدی ز دوران شما

تا قیامت باد با هم روبه‌رو ای مهوشان

سینهٔ صافی‌دلان و تیغ عریان شما

گر نه‌اید ای دوستان از اهل عزت خود چراست

[...]

سعیدا
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵

 

ای فروغ ماه از شمع شبستان شما

چشمهٔ خور جرعه‌ای در بزم مستان شما

عشق دارد صیدگاهی نغز و دلکش کاندر آن

صید شیران می‌کند آهوی چشمان شما

زلف مشکین خم به خم بر طرف رو چوگان‌صفت

[...]

نشاط اصفهانی
 
 
۱
۲