شمارهٔ ۲۳ - متوجه شدن حضرت جنت مکان از میانکال با ساپه بیکران به جانب ساغرچ و فرستادن قاضی عبدالرحمن به سوی ده بید
دم صبح کاین خسرو تاج بخش
به اقلیم گیری طلب کرد رخش
برآمد برین وادی پر نفاق
گذشت از میانکال با طمطراق
به مردم خروش روا روفگند
به عالم چو خورشید پرتو فگند
به جنبش درآمد زمان و زمین
به اهل سمرقند شد این یقین
که شاه فلک قدر انجم سپاه
چو مه بر سر ما زند خیرگاه
ازین مژده کردند مردم حضور
برآمد بر افلاک بانگ سرور
شکفتند چون گل سمرقندیان
که آمد سوی باغ آن باغبان
بزرگان شهر از پی یکدگر
پی پیشبازش نهادند سر
به ده بیدیان چون رسید این خبر
که آمد شهنشاه خیرالبشر
همه سرکشان گشته فرمان برش
همه از دل و جان شده چاکرش
سپاهی که بیرون بود از حساب
ندیدست زین پیش دوران به خواب
به خدمت کمربسته چون مور چست
به هم ساخته عهد و پیمان درست
به زهر آب داده نظرهایشان
بود تیغ بازی هنرهایشان
اگر کوه آهن شود رو به رو
نتابند مانند فرهاد رو
دلیرند چون غمزه دلبران
به خون ریختن تیز کرده سنان
بود حلقه چشم ایشان کمند
به یک دیدن آرند دشمن به بند
نشینند پیوسته پیر و جوان
به یک خانه آرند تیر و کمان
چو این قصه را خواجه رازق شنید
سراسیمه با خواجه مهدی رسید
بگفتا که شاه فلک آشیان
شنیدم به ساغرچ برده عنان
هنوزش که آن آفتاب سپهر
نکرده به مردم عیان کین و مهر
هنوزش که آن برق پر از ستیز
نگشته به صحرای ما شعله ریز
گروهی که غارتگر عالمند
ز بهر اطاعت به ما همدمند
بگیریم این قوم را بی دریغ
ببریم سرهای ایشان به تیغ
به اقبال شاهنشه پاک و دین
نباشد به ما تحفه ای به ازین
به آن شه شویم از ته دل مطیع
بیاریم روح بزرگان شفیع
بود او شهنشاه صاحب کرم
به بختش چو خورشید باشد علم
محیط است آن شاه جوئیم ما
نمک خورده خوان اوئیم ما
خصومت از این خاندان نیست باب
چه سازد صف ذره با آفتاب
شهان را به شاهان بود همسری
کند شیر با شیر کین آوری
نکرده به شه دشمنی هیچ کس
چه سازد به آتش صف خار و خس
زبان بعد از آن خواجه مهدی کشاد
چنین بود با او جوابی که داد
ندانسته ای خود که من مهدیم
به این قوم تاراجگر عهدیم
چنین مصلحت سر به سر هست خام
بود آمد شه سخن های عام
مکن هیچ اندیشه بنشین به جا
بخارا کجا باشد و ما کجا
به کار خود آن خلق درمانده اند
از این ناحیت دامن افشانده اند
بگفتا به او خواجه رازق جواب
مرا آمد ارواح امشب به خواب
ز هر جانبی آتش افروختند
تر و خشک ده بید را سوختند
به افلاک شد بانگ بیداد داد
بدادند خاکسترش را به باد
نباشد مرا در دل از غیر پاک
ازین خواب شوریده ام هولناک
مرا هست امروز خاطر ملول
ندارند ارواح ما را قبول
همان به که زین جای بیرون شویم
وداع وطن کرده یکسو رویم
بگفت این و برخاست از جای خویش
ره رفتن خویش بگرفت پیش
به صد عز و شأن پادشاه و سپاه
چو کردند ساغرچ را تکیه گاه
ز هر سو خلایق به دیدار شه
نهادند شادی کنان رو به ره
رسیدند هر یک بر آن آستان
به کف تحفه های گران نقد جان
همه حال خود را بیان ساختند
وطن های خود را عیان ساختند
ندیدند مردم بر آن آستان
نشانی ز ده بید و ده بیدیان
شه مرحمت کیش و دشمن نواز
بود دایما در جهان سرفراز
رسولی طلب کرد با احترام
که از ما رسان خواجگان را سلام
بگویش که اینست خوان شما
خلایق شده میهمان شما
به مهمان نکرده کسی ترشروی
بود صاحب خانه گر تند خوی
نکردند هرگز چنین ماجرا
به اجداد ما بزرگان شما
شما تا به کی بی وفایی کنید
به ما چند ناآشنایی کنید
نباشد چنین کار کار شما
خدا می کند حق ز باطل جدا
چه باشد اگر کار آسان کنید
توجه به روح بزرگان کنید
به هر جانبی میل ایشان شود
به ما و شما کار آسان شود
ز اقبال قاصد سبک خیز شد
زمین بوسه داد و به ره تیز شد
چو قاصد ز تاب ره افروخته
به ده بید آمد نفس سوخته
نظر باز کرد از یمین و یسار
به گردون رسیده زبان شرار
ز گرمی گریزان شده آفتاب
به زیر زمین گاو ماهی کباب
شراری که ماننده اژدها
لبی بر زمین یکی لب در هوا
گریزان به هر سوی خورد و بزرگ
چو از لشکر شاه روباه و گرگ
چو بودند ده بیدیان خودپسند
در آتش فتادند همچون سپند
بزرگی که سرکش شود چون چنار
به جان خود آخر زند خود شرار
بود زلف از سرکشی در شکست
ز گردنکشی می شود شعله پست
فرستاده آمد ز ده بید زود
فرو رفته در گرد مانند دود
درآمد برافروخته در سخن
چو شمعی که روشن کند انجمن
در آغاز گفت ای خداوند کار
قیامت به ده بید شد آشکار
فتادست آتش در آن سرزمین
چه آتش که سر تا به پا قهر و کین
چو بودند آن قوم دور از ادب
خدا کرده آخر به ایشان غضب
تبه شد در ایام احوالشان
به تاراج بردند اموالشان
زمینی که می رست مهر گیاه
برابر شد آخر به خاک سیاه
به هر کس بلایی که آمد ز پیش
یقین دان که باشد ز کردار خویش
همین است تنبور را حسب حال
ز دست نوا می خورد گوشمال
بیا ساقی آن جام آتش نفس
که گرم است ازو صحبت خار و خس
به من ده که بخشد دلم را حضور
بسوزد به فرقم کلاه غرور
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، صبحگاهی توصیف میشود که خسرو، شاه ایران، به سمت سرزمین دچار نفاق میرود. مردم به شدت از آمدن او شادمان هستند و همگی برای دیدارش آماده شدهاند. نویسنده به توصیف جلال و شکوه حضور شاه میپردازد و او را به خورشید و باغبان تعبیر میکند.
در داستان، شخصی به نام خواجه رازق نگران غارتگران است و با خواجه مهدی صحبت میکند. آنها تصمیم میگیرند که باید این غارتگران را مجازات کنند تا سلطنت خسرو را حفظ کنند. خواجه مهدی اعتقاد دارد که بهترین راه، عدم دخالت در کار آن غارتگران است و او نیز خستگی و ناامیدی را احساس میکند.
در ادامه، خبر آتشسوزی در ده بید منتشر میشود و افراد ساکن این مکان از عذاب و بیقراری رنج میبرند. آنها در نتیجه رفتار ناشایست خود با عواقب سختی مواجه میشوند. شعر با یادآوری وخامت اوضاع و عواقب عملکردهای ناپسند به پایان میرسد و به انسان هشدار میدهد که کردار خود را به یاد داشته باشد.
هوش مصنوعی: در آغاز صبح، این پادشاه بزرگ که قدرتش را به دیگران میبخشد، برای به دست آوردن سلطنت و فرمانروایی، اسبش را طلب کرد.
هوش مصنوعی: از این دشت پر از دروغ و نیرنگ گذشت و با شکوه و عظمت از میان جمعیت عبور کرد.
هوش مصنوعی: به مردم بگو به پا خاسته و با شور و هیجان به دنیا اطراف خود نور و روشنی ببخشند، همانطور که خورشید درخشش و روشنایی به جهان میدهد.
هوش مصنوعی: زمان و زمین حرکت کردند و این برای مردم سمرقند به طور کامل واضح شد.
هوش مصنوعی: ستارهها همچون لشکری در آسمان هستند و مانند ماه بر سر ما نیکی و رحمت میبارند.
هوش مصنوعی: مردم از این خبر خوشحال شدند و به آسمانها صدا زدند که شادی و سرور را جشن بگیرند.
هوش مصنوعی: گلهای سمرقندیان مانند زمانی که به باغ میآیند، شکفته و زیبا شدند که به باغبان رسیدند.
هوش مصنوعی: بزرگان شهر به استقبال او یکدیگر را دعوت کردند و برایش احترام گذاشتند.
هوش مصنوعی: وقتی خبر رسید که پادشاه نیکو، خیر مردم، به ده بیدیان نزدیک شده، ساکنان ده از این خبر آگاه شدند.
هوش مصنوعی: همه ی سرکشان اکنون اطاعت میکنند و همه از صمیم قلب و جان به او خدمتگذار شدهاند.
هوش مصنوعی: سپاهی که در گذشته از محاسبه و شمارش خارج بوده و به خواب رفته، حالا دیگر نمیتواند به درستی ارزیابی شود.
هوش مصنوعی: با جدیت و تلاش همچون موری که به خدمت مشغول است، با یکدیگر پیمان و عهدی محکم بستهایم.
هوش مصنوعی: نگاههای آنها مثل زهر بر آب افشانی میکند و در دقت و مهارتهایشان مانند یک تیغ کار میکنند.
هوش مصنوعی: اگر کوه هم از آهن ساخته شده باشد، باز هم مانند فرهاد کسی نمیتواند در برابر آن ایستادگی کند و به مقابله برآید.
هوش مصنوعی: دلیران چون معشوقهای زیبا، برای مبارزه و خونریزی شمشیرهای خود را تیز کردهاند.
هوش مصنوعی: چشمهای آنها به قدری جذاب و فریبنده است که با یک نگاه میتوانند دشمنان را به دام بیندازند.
هوش مصنوعی: پیر و جوان در کنار هم زندگی میکنند و در یک خانه با هم جمع میشوند، مانند اینکه تیر و کمان در کنار هم قرار دارند.
هوش مصنوعی: وقتی خواجه رازق این داستان را شنید، به شدت پریشان شد و سریعاً به خواجه مهدی رفت.
هوش مصنوعی: شخصی میگوید که شنیده است که فرمانروای آسمان، در ساغر (جام) خود، اختیار و کنترل را به دست گرفته است.
هوش مصنوعی: او هنوز در دید عموم به مردم نشان داده نشده است که چگونه نجابت و محبت دارد.
هوش مصنوعی: هنوز آن درخشش پر از جنگ و جدل به دشت ما نرسیده و شعلهور نشده است.
هوش مصنوعی: گروهی که دنیا را به فساد و غارت میکشانند، به خاطر اطاعت از ما، در کنار ما هستند.
هوش مصنوعی: ما این گروه را بدون هیچ ملاحظهای به دست خواهیم گرفت و سرهایشان را قطع خواهیم کرد.
هوش مصنوعی: به لطف و کرم شاه بزرگ و پاک، هیچ هدیهای برای ما بهتر از این وجود ندارد.
هوش مصنوعی: با تمام وجود به آن پادشاهی بپیوندیم و با اطاعت کامل، روح بزرگانی را در کنار خود آوریم تا شفیع ما باشند.
هوش مصنوعی: او پادشاهی بزرگ و بخشنده است که مانند خورشید در آسمان، شانس و اقبال خوبی دارد.
هوش مصنوعی: ما در فضایی هستیم که آن را پادشاه میدانیم و خود را وابسته به سفره او میدانیم.
هوش مصنوعی: عداوت و دشمنی از طرف این خانواده نیست، پس چه سودی دارد که یک ذره در برابر آفتاب قرار گیرد؟
هوش مصنوعی: پادشاهان باید با پادشاهان همسر شوند، مانند شیر که با شیر جفتگیری میکند، زیرا این عمل یک نوع انتقامگیری است.
هوش مصنوعی: کسی که با دشمنی در دلش ندارد، چگونه میتواند به آتش صفی از خار و خس آسیب برساند؟
هوش مصنوعی: زبان پس از آنکه خواجه مهدی شروع به صحبت کرد، چنین بود و پاسخی که به او داد.
هوش مصنوعی: تو نمیدانی که من در میان این جمعیت غارتگر، از چه نسل و رسالتی هستم.
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر این است که در برخی مسائل، ممکن است که تصمیمات یا سخنانی که به نظر ساده میرسند، در واقع ناشی از یک مصلحت و تدبیر عمیقتری باشند. انسانهای عادی ممکن است این موضوعات را ساده و بیاهمیت تلقی کنند، اما در واقع حقیقت پیچیدهتر از آن است که به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: هیچ فکری نکن، که بخارا کجاست و ما کجاییم.
هوش مصنوعی: مردم این ناحیه به کارهای خود مشغولند و از مشکلات و ناتوانیهایشان دست نکشیدهاند و به تلاش و کوشش ادامه میدهند.
هوش مصنوعی: او گفت: خواجه رازق، پاسخ من در دست توست، اما امشب ارواح مرا به خواب بردهاند.
هوش مصنوعی: از هر سو آتش را بجان آوردند و هر چه بود، حتی درختان بید را نیز سوزاندند.
هوش مصنوعی: از آسمان صدای ناله و اعتراض به گوش میرسد و خاکستر آن را به دست باد سپردند.
هوش مصنوعی: در دل من هیچ چیز غیر از عشق وجود ندارد و از این خواب آشفته و ترسناک رهایی میخواهم.
هوش مصنوعی: امروز من احساس ناراحتی ندارم؛ روحهای ما از من استقبال میکنند.
هوش مصنوعی: بهتر است که از این مکان خارج شویم و وداعی با وطن کنیم و به سمت دیگری برویم.
هوش مصنوعی: او این را گفت و از جای خود بلند شد و راه خود را پیش گرفت.
هوش مصنوعی: با وجود همهی عظمت و مقام پادشاه و لشکرش، وقتی که جام می را به عنوان تکیهگاه قرار دادند، این همه شکوه و جلال به یکباره بیاهمیت شد.
هوش مصنوعی: مردم از هر طرف به دیدن شاه آمدهاند و با شادی و خوشحالی به سمت او حرکت میکنند.
هوش مصنوعی: هرکدام از آنها با هدایا و بخششهای ارزشمندی به آن درگاه رسیدند که نشان از جان و دلشان داشت.
هوش مصنوعی: همه احساسات و شرایط خود را به وضوح نشان دادند و سرزمینهای خود را آشکار کردند.
هوش مصنوعی: مردم نشانی از جمعیت و افرادی که در آنجا حضور دارند نمیبینند، و این نشاندهنده غیبت یا دوری آنهاست.
هوش مصنوعی: پادشاهی که همیشه به مهربانی و محبت میپردازد و با دوستیش دشمنان را نیز مورد لطف قرار میدهد، در جهان همواره والا و بلندآوازه است.
هوش مصنوعی: فرستادهای با احترام درخواست کرد که سلام ما را به بزرگان برساند.
هوش مصنوعی: به او بگو که اینجا جای شماست و مردم به عنوان مهمان در کنار شما جمع شدهاند.
هوش مصنوعی: اگر صاحب خانه با مهمان خود بدرفتاری کند، به این معناست که او نیز در برابر میهمان رفتار ناپسندی از خود نشان میدهد.
هوش مصنوعی: این ماجرا هرگز برای نیاکان ما یا بزرگان شما اتفاق نیفتاده است.
هوش مصنوعی: شما تا چه زمانی قرار است بی وفا باشید و با ما غریبه رفتار کنید؟
هوش مصنوعی: این طور نیست که شما تصمیم بگیرید، بلکه این خداوند است که حق را از باطل جدا میکند.
هوش مصنوعی: اگر کار را آسان انجام دهید، چه اشکالی دارد؟ مهم این است که به روح بزرگانی که در گذشته بودهاند، توجه و احترام بگذارید.
هوش مصنوعی: هر جا که میل و خواستهی آنها باشد، برای ما و شما کار آسانتر میشود.
هوش مصنوعی: به خاطر خوشاقبالی و پیامآوری سریع، زمین با شوق فراوان به استقبال آمد و با شتاب حرکت کرد.
هوش مصنوعی: چون پیامآور از جادهای پرنور و داغ به ده برگشت، با حالتی خسته و ناتوان نفس میکشید.
هوش مصنوعی: چشمش را باز کرد و به سمت راست و چپ نگاه کرد، سپس زبان آتش به آسمان رسید.
هوش مصنوعی: به خاطر گرمای زیاد، آفتاب به زیر زمین پناه برده و در آنجا، گاو ماهی را کباب میکند.
هوش مصنوعی: شراری که مانند اژدهاست، یک سرش بر روی زمین و سر دیگرش در آسمان است.
هوش مصنوعی: به هر طرف فرار میکنند و بزرگتر از آن هستند مانند روباه و گرگی که از لشکر شاه میگریزند.
هوش مصنوعی: وقتی که ده درخت خودپسند در آتش افتادند، مانند چوب خشکهایی که شعلهور میشوند، به آتش رانده شدند.
هوش مصنوعی: اگر شخصی بزرگ و با مقام، دچار طغیان و سرکشی شود، مثل درخت چنار که به خاطر خودخواهی میسوزد، در نهایت نتیجهی این طغیان، به خود او آسیب میزند.
هوش مصنوعی: زلفی که به خاطر سرکشی و نافرمانی به هم ریخته است، در واقع به خاطر خودخواهی و گردنکشی، به آتش عشق تبدیل میشود.
هوش مصنوعی: پیامآور از ده به سرعت آمد و مانند دود در فضا گم شد.
هوش مصنوعی: کسی با کلماتش به جمعی وارد میشود و مانند شمعی که محیط را روشن میکند، فضای صحبت را گرم و پرنور میسازد.
هوش مصنوعی: در ابتدای کار، خداوند به جمعیت اعلام میکند که عواقب و وضعیت قیامت به زودی برای همه روشن خواهد شد.
هوش مصنوعی: آتش در آن سرزمین زبانه میکشد و این آتش تنها یک شعله معمولی نیست، بلکه نشانهای از خشم و دشمنی است که همه جا را در بر گرفته است.
هوش مصنوعی: آن قوم که از ادب و معاشرت دور بودند، در نهایت خداوند بر آنها خشمگین شد.
هوش مصنوعی: در روزگارشان، همه چیزشان نابود شد و داراییهایشان به غارت رفت.
هوش مصنوعی: زمین که روزی در آن نباتات و گلها میروید، در نهایت به خاکی تیره و بیثمر تبدیل میشود.
هوش مصنوعی: هر کسی که دچار مشکل یا مصیبتی میشود، باید بداند که این نتیجه اعمال خودش است.
هوش مصنوعی: این بیت به بیان تأثیر موسیقی و نواهای آن بر احساسات و حالات درونی انسان میپردازد. در اینجا اشاره شده که نواهایی که از تنبور بیرون میآید، به واسطهی حال و وضع روحی و احساسی شخصی که آن را مینوازد، گوشها را نوازش میدهد و تأثیرات عمیقی بر شنونده میگذارد. به عبارتی، موسیقی میتواند حالتهای روحی را منتقل کند و به نوعی واکنشی به احساسات درونی افراد ایجاد نماید.
هوش مصنوعی: ای ساقی، بیا و آن جامی را بیاور که به خاطر حرارت نفس تو داغ است و از آن صحبت با خار و خس (به معنای چیزهای ناچیز و بیارزش) میشود.
هوش مصنوعی: به من عطا کن که دل من در حضور تو شاد شود و غرورم به همراه کلاهم بسوزد و از بین برود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.