فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۲۴
یکی بنده باشم روان ترا
پرستش کنم گوربان ترا
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۱ - در مدح امیر ابویعقوب یوسف بن ناصرالدین
امیرا! بر نتابد پیل خفتان گرانت را
زگردان کس به زه کردن نداند مرکمانت را
نگه کن تا کمر بینی که چون زیبد میانت را
یقین بخردان بنگر که چون ماند گمانت را
همی رشوت پذیردجان جباران سنانت را
[...]
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱ - در مدح ابوالحسن علی لشگری
ای روا بر شهریاران جهان فرمان ترا
هرچه باید خسروانرا داده آن یزدان ترا
هرکجا ماهی است یا ساقیست یا دربان ترا
هرکجا شاهی است یا بندی است یا مهمان ترا
دشت همچون محشر است از خیل گوناگون ترا
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲ - در مدح بهرامشاه
دیده نبیند همی، نقش نهان ترا
بوسه نیابد همی، شکل دهان ترا
حسن بدان تا کند جلوه گهت بر همه
پیرهن هست و نیست، ساخت نهان ترا
در همهٔ هست و نیست، از تری و تازگی
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳
ای ازل دایه بوده جان ترا
وی خرد مایه داده کان ترا
ای جهان کرده آستین پر جان
از پی نثر آستان ترا
سالها بهر انس روحالقدس
[...]
وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - در تغزل و مدح اتسز
ای سهی سرو رهی و قد خرامان ترا
سجده برده مه گردون رخ رخشان ترا
بندگی کرده عقیق یمن و در عدن
شب و روز از بن دندان لب و دندان ترا
صبح دم جامه چو در سرفگنی نشناسند
[...]
عطار » منطقالطیر » در تعصب گوید » درخواست پیغمبر (ص) از پروردگار که کار امتش را به او سپارد
عایشه کو بود همچون جان ترا
سیر شد زو دل به یک بهتان ترا
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » احوال مالک دینار
درنگر تا هست جای آن ترا
کین چنین آتش نسوزد جان ترا
عطار » مصیبت نامه » بخش هفتم » بخش ۱ - المقالة السابعه
آیة الکرسی است اندر شان ترا
بس بود این آیت و برهان ترا
عطار » مصیبت نامه » بخش هفتم » بخش ۳ - الحكایة و التمثیل
جملهٔ آفاق در فرمان ترا
نه چو من در دل غم یک نان ترا
عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و هفتم » بخش ۱۳ - الحكایة و التمثیل
گر به شور عشق نیست ایمان ترا
این حکایت بس بود برهان ترا
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱۸ - تتمهٔ قصهٔ مفلس
خر چو هست آید یقین پالان ترا
کم نگردد نان، چو باشد جان ترا
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۲۶ - فرمودن والی آن مرد را کی این خاربن را کی نشاندهای بر سر راه بر کن
تا نسوزد او گلستان ترا
تا نسوزد عدل و احسان ترا
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۳ - بقیهٔ قصهٔ متعرضان پیلبچگان
هر زمان نزعیست جزو جانت را
بنگر اندر نزع جان ایمانت را
مجد همگر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱
جهان به کام شود عشق کامران ترا
فلک غلام شود حسن جاودان ترا
مدار فخر بود بهر او که مهر فلک
ستاید این دل با مهر تو امان ترا
سپهر پیر کند همچو سرو سرسبزی
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲
گر نادید دلم قد خرامان ترا
چون عاشق شد میان پنهان ترا
وان نیشکر از میان جان چون دربست
نادیده کمر میان چون جان ترا
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۴۰ - در تفسیر این آیت که انا عرضنا الامانة علی السموات و الارض و الجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه کان ظلوماً جهولا
گر نگه دارد آن امانت را
بیند اندر خود او دیانت را