گنجور

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۶ - دیدن ورقه و گلشاه یکدیگر را

 

چو این شغل بودی گران آمدی

ز تیمار کارش به جان آمدی

عیوقی
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۷۷ - هدیه فرستادن طیهور و کوش به نزد یکدیگر

 

از آن باژبانان فغان آمدی

تنی ده سوی کاروان آمدی

ایرانشان
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۲۱۶ - پیروزی کوش و بیهوش شدن قباد و بازگشت ایرانیان

 

کنون همچو دیو دنان آمدی

چنان با سپه در میان آمدی

ایرانشان
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱۵ - در مدح اقضی القضاة رکن الدین صاعد

 

منت ایزد را که تا تو صدا دیوان آمدی

منت ایزد را که چون خورشید رخشان آمدی

منت ایزد را که منصور و مظفر دوستکام

راست چونانکه دل ما خواستچو نان آمدی

عالمی رفتی و اینک عالمی باز آمدی

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

عطار » منطق‌الطیر » آغازکتاب » مجمع مرغان

 

صاحبِ سرِّ سلیمان آمدی

از تفاخُر تاجوَر زان آمدی

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عزم راه کردن مرغان » تحیر بایزید

 

چون تو مقبول سلیمان آمدی

هرچ گویم بیشتر زان آمدی

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و هفتم » بخش ۱ - المقالة السابعة‌و العشرون

 

تو چو جان از انس پنهان آمدی

نه غلط کردم تو خود جان آمدی

عطار
 

عطار » اشترنامه » بخش ۲۵ - رسیدن سالك با پرده پنجم

 

سر به پیش تیغ گردان آمدی

تن درافتادی و بی جان آمدی

عطار
 

شیخ محمود شبستری » مراتب العارفین

 

گر تو محبوب سلیمان آمدی

هرچه گویم صد دو چندان آمدی

شیخ محمود شبستری
 

شیخ محمود شبستری » مراتب العارفین

 

گر تو محبوب سلیمان آمدی

هرچه گویم صد دو چندان آمدی

شیخ محمود شبستری
 

سلمان ساوجی » فراق نامه » بخش ۶ - بهار

 

به شکل دل عاشقان آمدی

وز آن دل همه بوی جان آمدی

سلمان ساوجی
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۲

 

گر نسیم رحمتی از کوی جانان آمدی

قعر بحر لم یزل در موج احسان آمدی

گر نمی جستی بلای جان سرگردان ما

کار دل از سایه زلفش بسامان آمدی

گر نبودی در طریق یار حفظ مرتبت

[...]

قاسم انوار
 

کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۲

 

گر شبی آنماه با زلف پریشان آمدی

ذره ذره از رخش خورشید تابان آمدی

گر نبودی آدم از آئینه ذات خدا

اینهمه نور و صفا در قلب انسان آمدی

آفتاب روی آنمه گر همی کردی طلوع

[...]

کوهی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۷

 

دوش از طرف گلستان مست و غلتان آمدی

گرچه ما را کشتی اما خوشتر از جان آمدی

با که می خوردی که بیخود گشتم از بوی خوشت

از در میخانه یا از گشت بستان آمدی

از تو کافر دل امید آب حیوان داشتم

[...]

بابافغانی
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۳

 

گر برون از برقع آن زلف پریشان آمدی

کارهای بی سر و سامان به سامان آمدی

از جمال خود اگر دادی به عالم ذره ای

قسمت هر مور مقدار سلیمان آمدی

گر حجاب کعبه و دیر از میان برداشتی

[...]

نظیری نیشابوری
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۶۶

 

سرو من گر بر سر خاک شهیدان آمدی

دعوی خون هم درین عالم به پایان آمدی

تنگ شد بر من جهان از عشق، ورنه پیش ازین

چشم مورم در نظر ملک سلیمان آمدی

شوخی از حد می برد چابک سوار روزگار

[...]

صائب تبریزی
 
 
۱
۲