عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۶ - دیدن ورقه و گلشاه یکدیگر را
چو این شغل بودی گران آمدی
ز تیمار کارش به جان آمدی
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۷ - برگشتن هر دو لشکر از همدیگر و آوردن شهریار جمهور رابه پیش ارژنگشاه گوید
بدو گفت امشب چسان آمدی
که زی ما چنان مهربان آمدی
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۱۷۷ - هدیه فرستادن طیهور و کوش به نزد یکدیگر
از آن باژبانان فغان آمدی
تنی ده سوی کاروان آمدی
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۲۱۶ - پیروزی کوش و بیهوش شدن قباد و بازگشت ایرانیان
کنون همچو دیو دنان آمدی
چنان با سپه در میان آمدی
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱۵ - در مدح اقضی القضاة رکن الدین صاعد
منت ایزد را که تا تو صدا دیوان آمدی
منت ایزد را که چون خورشید رخشان آمدی
منت ایزد را که منصور و مظفر دوستکام
راست چونانکه دل ما خواستچو نان آمدی
عالمی رفتی و اینک عالمی باز آمدی
[...]
عطار » منطقالطیر » عزم راه کردن مرغان » تحیر بایزید
چون تو مقبول سلیمان آمدی
هرچ گویم بیشتر زان آمدی
عطار » منطقالطیر » بیان وادی حیرت » حکایت دختر پادشاه که بر غلامی شیفته شد و تحیر غلام پس از وصل در عالم بیخبری
چون ز قوسش تیر پران آمدی
قاب قوسینش ثنا خوان آمدی
عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و هفتم » بخش ۱ - المقالة السابعةو العشرون
تو چو جان از انس پنهان آمدی
نه غلط کردم تو خود جان آمدی
عطار » اشترنامه » بخش ۲۵ - رسیدن سالك با پرده پنجم
سر به پیش تیغ گردان آمدی
تن درافتادی و بی جان آمدی
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۱۵۳ - در صفت بهشت شداد گوید
تو را چیست نام و چسان آمدی
چگونه ز جادوگران آمدی
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۱۷۸ - شبیخون زدن لشکر شداد بر سام
پی مرگ امشب دوان آمدی
همانا که از خود به جان آمدی
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۲
گر نسیم رحمتی از کوی جانان آمدی
قعر بحر لم یزل در موج احسان آمدی
گر نمی جستی بلای جان سرگردان ما
کار دل از سایه زلفش بسامان آمدی
گر نبودی در طریق یار حفظ مرتبت
[...]
کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۲
گر شبی آنماه با زلف پریشان آمدی
ذره ذره از رخش خورشید تابان آمدی
گر نبودی آدم از آئینه ذات خدا
اینهمه نور و صفا در قلب انسان آمدی
آفتاب روی آنمه گر همی کردی طلوع
[...]
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۷
دوش از طرف گلستان مست و غلتان آمدی
گرچه ما را کشتی اما خوشتر از جان آمدی
با که می خوردی که بیخود گشتم از بوی خوشت
از در میخانه یا از گشت بستان آمدی
از تو کافر دل امید آب حیوان داشتم
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۳
گر برون از برقع آن زلف پریشان آمدی
کارهای بی سر و سامان به سامان آمدی
از جمال خود اگر دادی به عالم ذره ای
قسمت هر مور مقدار سلیمان آمدی
گر حجاب کعبه و دیر از میان برداشتی
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۶۶
سرو من گر بر سر خاک شهیدان آمدی
دعوی خون هم درین عالم به پایان آمدی
تنگ شد بر من جهان از عشق، ورنه پیش ازین
چشم مورم در نظر ملک سلیمان آمدی
شوخی از حد می برد چابک سوار روزگار
[...]