به هنگام شب کوش را با قباد
برآن رزمگه آشنایی فتاد
سپهبد بدو گفت کای پرفریب
در این کنده چندین نمودی شکیب
که از چین و مکران مدد خواستی
جهانی به لشکر بیاراستی
کنون همچو دیو دنان آمدی
چنان با سپه در میان آمدی
بگفت این و شمشیر زد بر سرش
نگهداشت جان در سر و مغفرش
......................................
......................................
پس آن گرز کز پیش فرّخ قباد
برآورد از کین بغل برگشاد
همی داشت در رزم کوش آن به دست
در آمد به در همچو آشفته مست
به نیرو بزد بر سر پیل زوش
ز اسب اندر افتاد و زو رفت هوش
چنان مغزش از خشم او خیره شد
که چشمش در آن خیرگی تیره شد
ربودند یارانش او را ز جای
ببردند تا پیش پرده سرای
سواری سوی کوش آواز کرد
که گردون در کام تو باز کرد
سپهبد همی گوید اکنون شب است
ز رنج این روان را سپه بر تن است
منم با تو فردا در این رزمگاه
نظاره به ما بر دو رویه سپاه
چو بشنید کوش این سخن بازگشت
به پیروزی اندر سرافراز گشت
بزرگان مکران و چین را بخواند
یکایک به خوان و خروش در نشاند
به می خوردن اندر چنین گفت شاه
که فردا هم از بامداد پگاه
بپردازم از کار ایرانیان
ببندید هر کس به کین را میان
شب آمد سپهبد نیامد بهوش
ز گردان ایران برآمد خروش
بزرگان نشستند با رایزن
همه نامداران آن انجمن
که ما بی سپهبد چه درمان کنیم؟
بکوشید تا چاره ی جان کنیم
چو امشب سپه را به راه افگنید
مگر جان به درگاه شاه افگنید
درستی بدان برنهادند رای
که در شب سپه بازگردد بجای
عماری بیاورد داننده مرد
کشید اندر او دیبه لاجورد
تن مرد بیهوش برداشتند
در آن مهد زرّینش بگذاشتند
بنه برنهادند و رفتند تیز
ز کشتن نکوتر همانا گریز
بماندند خرگاه و خیمه بجای
درفش کیانی و پرده سرای
سپه گرچه بسیار گندآور است
تن است و سپهدار همچون سر است
تن ارچه تناور بود زورمند
نکوشد، چو بیند سرش را نژند
دو اسبه سپاهی دو ره ده هزار
زره دار با آلت کارزار
سپهبد چنان مانده بیهوش و مست
که رگ بر تن وی همانا نجست
نیارست لشکر فرود آمدن
نه بر بادپایان یکی دم زدن
بدان ناتوانی همی تاختند
به خواب و به خوردن نپرداختند
نبودند برجای تا تیره شب
گذر کرد و نگشاد گردون دو لب
از آن مرزپویان گرفتند راه
دو منزل فزون رفته بود آن سپاه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این داستان، کوش به همراه قباد به میدان نبرد میآید و سخنانی از سپهبد میشنود که به او میگوید پس از مدتها صبر و کوشش، اکنون همچون دیو زشت به میدان آمده است. سپهبد به خصومت و جنگ علاقه دارد و هرچند در پاسخ، کوش با قهر و خشم به سپهبد حمله میکند، اما به علت نیروی زیاد او، زخم میبیند و از اسب به زمین میافتد.
یاران کوش او را از میدان دور میکنند و در این حین، سپهبد به او یادآوری میکند که شب است و فردا روز نبرد است. کوش در پاسخ به این سخنان تصمیم به بازگشت به سپاه میگیرد و پیروزی را برای خود میبیند. بزرگان مکران و چین را جمع میکند و برای فردا آماده میشود.
در شب، سپاه ایران به خاطر غیبت سپهبد پریشان میشوند و برای نجات جان خود به چارهای میاندیشند. آنها تصمیم میگیرند در شب سپه را پنهانی از میدان دور کنند تا از کشتن آنها جلوگیری شود. در نتیجه، آنها به آرامی از میدان را میگیرند و در حالی که سپهبد بیهوش است، سپاه ایران نیز به دلیل غفلتها و آشفتگیها دچار نقصان میشود.
هوش مصنوعی: در شب، کوش را با قباد به میدان نبردی که با آن آشنا بودند، فرستاد.
هوش مصنوعی: فرمانده به او گفت: ای فریبنده، چرا در این چاله مدتی زیادی صبر کردی؟
هوش مصنوعی: تو از چین و مکران کمک خواستی و جهانی را به لشکر آوردی.
هوش مصنوعی: اکنون مانند دیوی خبیث به میان آمدهای، و به طور جمع و با لشکری وارد شدهای.
هوش مصنوعی: او این را گفت و با شمشیرش به سرش زد در حالی که جانش در خطر بود و کلاه خودش را بر سر داشت.
هوش مصنوعی: این شعر به نوعی بیان میکند که در زندگی بعضی چیزها قابل بازگشت نیستند و باید با واقعیتها کنار آمد. برخی از فرصتها و تجربیات بهسرعت میگذرند و دیگر امکان بازگشت به آن لحظات وجود ندارد. به عبارتی، باید از لحظات زندگی بهره برد و از آنها درس گرفت.
هوش مصنوعی: سپس آن گرزی که از کینه از سوی فرخ قباد به کار گرفته شد، به شدت حرکت کرد و به سمت دشمنان آمد.
هوش مصنوعی: او در میدان جنگ همیشه تلاش میکرد و به گونهای به پیروزی دست یافت که مانند شخصی مست و پریشان به نظر میرسید.
هوش مصنوعی: به قدرت بر سر فیل حمله کرد و از اسب به زمین افتاد و هوش خود را از دست داد.
هوش مصنوعی: ذهنش به قدری از خشم او مشوش و گیج شد که چشمانش نیز در آن حال گیجی، تار و تاریک گردید.
هوش مصنوعی: دوستانش او را از مکانش برداشتند و به سمت پردههای خانهای بردند.
هوش مصنوعی: یک سوار به سمت کوه رفت و فریاد زد که آسمان (سرنوشت) فرصت خوبی را در مقابل تو قرار داده است.
هوش مصنوعی: سپهبد میگوید که اکنون شب است و به خاطر رنجی که این دل تحمل میکند، سپه بر تن او قرار دارد.
هوش مصنوعی: من در میدان نبرد فردا با تو هستم و به تماشای ما از دو طرف صف خواهند پرداخت.
هوش مصنوعی: وقتی که کوش این سخن را شنید، به سمت پیروزی بازگشت و در نتیجه به افتخار و سربلندی رسید.
هوش مصنوعی: در یک میهمانی پرشکوه، به تدریج بزرگان سرزمینهای مکران و چین را فرا میخواند و با صدای بلند به آنها خوشآمد میگوید.
هوش مصنوعی: شاه در حال نوشیدن نیکو سخن میگوید که فردا نیز از صبح زود باید به کارها رسیدگی کرد.
هوش مصنوعی: میخواهم از کارهای ایرانیان سخن بگویم و هر کس که در دل کینه دارد را دور کنم.
هوش مصنوعی: شب فرارسید و فرمانده نیامد. از گردان ایران صدای بلندی به گوش رسید.
هوش مصنوعی: شخصیتهای بزرگ و دانا دور هم جمع شدهاند و دربارهی مسائل مهم مشورت میکنند. تمام افراد معروف و مشهور در این گردهمایی حضور دارند.
هوش مصنوعی: بدون فرماندهی و سرپرستی، ما چگونه میتوانیم به رهایی برسیم؟ باید تلاش کنیم تا راهی برای نجات پیدا کنیم.
هوش مصنوعی: امشب سپاه را به میدان فرستید، شاید جان خود را در درگاه شاه نجات دهید.
هوش مصنوعی: بر اساس درستی و عقل، تدبیری اتخاذ شده است که سپاه در شب به موضع خود بازگردد.
هوش مصنوعی: عماری از دانا و عاقل آمد و یک مرد را درون آن لباس لاجوردی قرار داد.
هوش مصنوعی: مرد بیهوش را برداشتند و در گهوارهاش که از طلا بود، گذاشتند.
هوش مصنوعی: درختی را نشاندند و سریع رفتند، چرا که خوبان از کشتن فرار میکنند.
هوش مصنوعی: خرگاه و چادر به جای خود باقی ماندند، اما پرچم کیانی و پردههای قصر در حال محو شدن هستند.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه سپاه ممکن است مشکلات زیادی به همراه داشته باشد، اما تن همانند سپهدار است که نقش سر را ایفا میکند.
هوش مصنوعی: هرچقدر هم که بدن قوی و تنومند باشد، اگر کسی نبیند که مورد آسیب قرار میگیرد، تلاش و کوششی نخواهد کرد.
هوش مصنوعی: دو اسب سوار را در راهی به سمت ده هزار زرهپوش دیده میشود که با تجهیزات جنگی آمادهاند.
هوش مصنوعی: سپهبد به قدری بیهوش و غرق در مستی شده که حتی رگهای بدنش نیز حرکت نکرده و حالتی طبیعی ندارد.
هوش مصنوعی: لشکر جرأت فرود آمدن ندارد و تنها یک لحظه هم نمیتواند در برابر بادپایان بایستد.
هوش مصنوعی: بدان که ناتوانی به خواب و خوراک توجهی ندارد و فقط به دنبال پیش رفتن و تلاش است.
هوش مصنوعی: در تاریکی شب، کسی وجود نداشت تا از آن عبور کند و آسمان هم لب به سخن نگشود.
هوش مصنوعی: از مناطق مرزی، راهی به دو منزل فراتر ایجاد شده بود که آن سپاه پیشرفتهتر رفته بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.