گنجور

 
بابافغانی

دوش از طرف گلستان مست و غلتان آمدی

گرچه ما را کشتی اما خوشتر از جان آمدی

با که می خوردی که بیخود گشتم از بوی خوشت

از در میخانه یا از گشت بستان آمدی

از تو کافر دل امید آب حیوان داشتم

خود برای خوردن خون مسلمان آمدی

بس عجب بودی که نخلت سر کشید از باغ من

ره غلط کردی و در دلهای ویران آمدی

بیوفایی شد دو چارت یا گرفتاری بگو

کانچنان دل جمع رفتی و پریشان آمدی

در خیال آرزوی وصل فالی می زدم

ناگه از مجلس خرامان و غزلخوان آمدی

بی‌خودی کردی فغانی ریش دل بشکافتی

رو که در بزم وفا آلوده دامان آمدی

 
 
 
جمال‌الدین عبدالرزاق

منت ایزد را که تا تو صدا دیوان آمدی

منت ایزد را که چون خورشید رخشان آمدی

منت ایزد را که منصور و مظفر دوستکام

راست چونانکه دل ما خواستچو نان آمدی

عالمی رفتی و اینک عالمی باز آمدی

[...]

شیخ محمود شبستری

گر تو محبوب سلیمان آمدی

هرچه گویم صد دو چندان آمدی

قاسم انوار

گر نسیم رحمتی از کوی جانان آمدی

قعر بحر لم یزل در موج احسان آمدی

گر نمی جستی بلای جان سرگردان ما

کار دل از سایه زلفش بسامان آمدی

گر نبودی در طریق یار حفظ مرتبت

[...]

کوهی

گر شبی آنماه با زلف پریشان آمدی

ذره ذره از رخش خورشید تابان آمدی

گر نبودی آدم از آئینه ذات خدا

اینهمه نور و صفا در قلب انسان آمدی

آفتاب روی آنمه گر همی کردی طلوع

[...]

نظیری نیشابوری

گر برون از برقع آن زلف پریشان آمدی

کارهای بی سر و سامان به سامان آمدی

از جمال خود اگر دادی به عالم ذره ای

قسمت هر مور مقدار سلیمان آمدی

گر حجاب کعبه و دیر از میان برداشتی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه