گنجور

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۸ - کوه کندن فرهاد و زاری او

 

بدین بی‌روغنی مغز دماغم

غم دل بین که سوزد چون چراغم

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۷۴ - پاسخ دادن خسرو شیرین را

 

به شیرین گفت کاِی چشم و چراغم

همایِ گلشن و طاوس باغم

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۸۱ - سرود گفتن باربد از زبان خسرو

 

نسیم دوست می‌یابد دماغم

خیال گنج می‌بیند چراغم

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۲۰ - طلب کردن طغرل شاه حکیم نظامی را

 

چو داد اندیشهٔ جادو دماغم

ز چشم افسای این لعبت فراغم

نظامی
 

عطار » الهی نامه » بخش سوم » (۵) حکایت یعقوب و یوسف علیهما السلام

 

پدر گفتش که ای چشم و چراغم

چو از گریه بپالودی دماغم

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۰ - پاسخ دادن هرمز دایه را

 

نمیدانی که در چه درد وداغم

که میجوشد ز خون دل دماغم

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۳۱ - بیمار گشتن جهان افروز

 

اگر دستور باشد سوی باغم

تهی گردد ازین سودا دماغم

عطار
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۲

 

به تازه باد جدایی گلی ببرد ز باغم

که همچو بلبل مسکین از آن به درد و به داغم

اگر حدیث مشوش کنم بدیع نباشد

که از فراق عزیزان مشوشست دماغم

مرا مبر به تفرج، مکن حدیث تماشا

[...]

اوحدی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰۶

 

ز زلفت بو نمی یابد دماغم

به خون دیده می سوزد چراغم

مرا در دل بُد این پیکان هجران

نهادی از جفا بر سینه داغم

چو شادی از وصالش نیست ما را

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰۷

 

ز گل با روی تو باشد فراغم

چرا با روی تو باشد مرا غم

نبینم غیر رویت در جهان روی

تویی در عالم ای چشم و چراغم

بسی داغ فراقت در دلم بود

[...]

جهان ملک خاتون
 

جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۱ - آغاز

 

بخندان از لب آن غنچه باغم

وز این گل عطر پرور کن دماغم

جامی
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۷

 

بی روی تو پروانه ای امشب به چراغم

خود را به چنان بی خودیی سوخت که داغم

مطرب به کنایت غزلی دوش ادا کرد

کز گریه شدم مست و شد از دست ایاغم

دور از تو ز خود رفتگیی می دهدم دست

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱ - این ترکیب موحدانه در دارالسلطنه لاهور در فصل گل و بهار در اوان سرمستی ها در تعریف خرمی عالم مذیل به نام نامی صاحبی ابوالفتح بهادر عبدالرحیم خان خانان در استدعای صحبت ایشان گفته شده

 

داغ دلم افروخته تر شد ز چراغم

هم منصب پروانه بود پنبه داغم

در پوست نمی گنجد ازین نشئه نشاطم

بر دست نمی استد ازین باده ایاغم

صدسال گر از گل به مشامم نرسد بود

[...]

نظیری نیشابوری
 

عرفی » مثنویات » شمارهٔ ۲۷ - توحید

 

شبستانش مبادا بیچراغم

مبادا گم خیالش از دماغم

عرفی
 

نوعی خبوشانی » مثنوی سوز و گداز » بخش ۲ - مناجات به درگاه قاضی الحاجات

 

نبیند معرفت کن در ایاغم

خرابات محبت کن دماغم

نوعی خبوشانی
 

نوعی خبوشانی » مثنوی سوز و گداز » بخش ۱۴ - صفت بهار و شرح حال خویش در زندان و خاتمه

 

دریغ آباد زندان طرف با غم

به کف گلدسته از گلهای داغم

نوعی خبوشانی
 

نوعی خبوشانی » مثنوی سوز و گداز » بخش ۱۴ - صفت بهار و شرح حال خویش در زندان و خاتمه

 

ز عطر گل نمک ریزد به داغم

گلاب افشان کند چشم و دماغم

نوعی خبوشانی
 
 
۱
۲
۳