گنجور

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۱ - در تهنیت جشن مهرگان و مدح سلطان مسعود غزنوی

 

خوب داریدش کز راه دراز آمد

با دو صد کشی و با خوشی و ناز آمد

سفری کردش و چون وعده فراز آمد

با قدح رطل و قنینه به نماز آمد

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۱ - در تهنیت جشن مهرگان و مدح سلطان مسعود غزنوی

 

زان خجسته سفر این جشن چو باز آمد

سخت خوب آمد و بسیار بساز آمد

منوچهری
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۱۹

 

شه مشرق ملک سنجر به دارالملک باز آمد

سپاس و شکر یزدان را که شاد و سرفراز آمد

ز دارالملک غایب شد ز بهر فتح و پیروزی

کنون با فتح و پیروزی به دارالملک باز آمد

اثرهای ملک سلطان چو دیبای منقش شد

[...]

امیر معزی
 

امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۷۴

 

چون شاه سوی تخت سرافراز آمد

پیرامن او بخت به‌پرواز آمد

آن روز ز تخت شاهی آواز آمد

کامروز مسیح از آسمان باز آمد

امیر معزی
 

عطار » الهی نامه » بخش سوم » (۶) حکایت یوسف و ابن یامین علیهما السلام

 

بآخر یوسف آنجا باز آمد

بتخت خود بصد اعزاز آمد

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش ششم » (۹) حکایت شیخ ابوالقاسم همدانی

 

برای دوستی جان باز آمد

اگر جان تو اهل راز آمد

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش پنجم » بخش ۱ - المقاله الخامسه

 

خرد جان پرور جان ساز آمد

ولی عشق آتش جان باز آمد

عطار
 

عطار » هیلاج نامه » بخش ۵۶ - اسرارگفتن منصور با شیخ کبیر در اعیان

 

بخواهم رفت ودیگر باز آمد

دمادم صاحب این راز آمد

عطار
 

ظهیر فاریابی » مثنویات » شمارهٔ ۱

 

چون بدین گفتنم نیاز آمد

مثلی لایقم فراز آمد

ظهیر فاریابی
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۳۱۹

 

در زرم چوکس تو بآواز آمد

نصرت با او. بطبع دمساز آمد

تیغ تو بقطع و فصل کار دشمن

هر کجا که برفت سرخ رو باز آمد

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۳۲۰

 

بر یاد تو جان من چو دمساز آمد

چون چنگ همه رگم بآواز آمد

پیش سخنت حدیث گوهر کردم

بنگر تو که چون بروی من باز آمد

کمال‌الدین اسماعیل
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۰

 

غلام حلقه به گوش تو زار باز آمد

خوشی درو بنگر، کز ره دراز آمد

به لطف، کار دل مستمند خسته بساز

که خستگان را لطف تو در کار، ساز آمد

چه باشد ار بنوازی نیازمندی را؟

[...]

عراقی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۴

 

آن بنده آواره بازآمد و بازآمد

چون شمع به پیش تو در سوز و گداز آمد

چون عبهر و قند ای جان در روش بخند ای جان

در را بمبند ای جان زیرا به نیاز آمد

ور زانک ببندی در بر حکم تو بنهد سر

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۰۹

 

جان از سفر دراز آمد

بر خاک در تو بازآمد

در نقد وجود هر چه زر بود

از گنج عدم به گاز آمد

بی مهر تو هر که آسمان رفت

[...]

مولانا
 

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۲۸ - در بیان آنکه بعضی اولیاء مشهوراند و بعضی مستور مرتبۀ مستوران بلندتر است از مرتبۀ مشهوران و از این سبب مشایخ بزرگ سرآمده همواره در تمنا و آرزوی آن بوده‌اند که از آن مستوران یکی را بیابند. و انبیاء نیز همچنین آرزو داشتند، حکایت موسی و خضر علیهما السلام درقرآن مذکور است. و ندا کردن مصطفی علیه السلام از سر صدق و عشق که واشوقاه الی لقاء اخوانی و بتضرع و ابتهال طلبیدن از حق تعالی ملاقات خاصی را و فرمودن حق تعالی که خاصی از خواص بر تو خواهد آمدن و گفتن مصطفی علیه السلام با عایشه رضی اللّه عنها که یکی از خاصان حق بر در ما خواهد آمدن و لیکن اگر اتفاقاً من در خانه نباشم او را بنوازش و دلداری در خانه بنشان تا آمدن من. و اگر این معنی متعذر شود و مقبول نیفتد، باری حلیۀ صورت او را بقدر امکان ضبط کن تا بمن شرح کنی حلیۀ او را، که در شنیدن حلیۀ ایشان فایدۀ عظیم است.

 

زانچنان بیهشی چو باز آمد

قطره ‌ اش بحر پر ز راز آمد

سلطان ولد
 
 
۱
۲
۳